خوب و خندانم گذشتم از عبوس
آمدم در پرتو شمسالشموس
حاجت آوردم، اجابت کرد عشق
تا شدم در محضرش من، پای بوس
شاد ِ شادم دورم از باد دریغ
از دروغ این جهان پر فسوس
رَستم از بند عجوز دهر، این
بیوهی، یک لشگر آدم را عروس
گل شکفت از سرخ رخسارم که رفت
رنگ زرد و بوی تلخ ِ سندروس
هر که میبیند خطابم میکند:
کبکات امشب خوب میخواند خروس
ای خدا این عشق را از من نگیر
تا نگیرد کشور دل را نحوس
رُستم ِعشق آمد و برچید غم
عرصه خالی شد ز اسب و اشکبوس
بعد ازین غم گر خیال شوم داشت
مینشینم سایهی سلطان توس
پرتو عشق است در ایران دل
باک کی دارم زچین و بخسلوس
علیزمان محمدزاده