در شب ولادت با سعادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب فارسی با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.
آیتالله خامنهای بعد از شعرخوانی شاعران، با ابراز خرسندی از استمرار پیشرفت و رو به اوج بودن شعر فارسی، شعر را رسانهای مهم و تأثیرگذار در دوران جنگ رسانهای خواندند و گفتند:«در این عرصه باید از میراث کمنظیر شعر و ادب فارسی به عنوان رسانهای قدرتمند و اثرگذار و نافذ به بهترین وجه استفاده شود. البته شرط اثرگذاری رسانهی شعر، هنری بودن آن است و هنری بودن نیز منوط به «الفاظ محکم و استوار»، «مضمونیابی» و «کیفیت بیان موضوع» است.»
حضرت آیتالله خامنهای، انتخاب پیام مناسب و مفید را شرط دیگر برای اثرگذاری و ماندگاری شعر خواندند و گفتند:«رسانهی شعر باید انتقال دهنده پیام «دین و اخلاق»، «تمدن» و«ایرانیگری» باشد.»
یادداشتی از سیده الهام باقری بر «غمگینترین شعرِ امید برای پیر محمد احمدآبادی» (برگرفته از: جزیرهی سرگردانی، سیمین دانشور، ص27)
برخیها زمانی اگر عکس دکتر محمد مصدق را به دیوار خانهشان میآویختند، جرمی مرتکب شده بودند و اگر خدای ناکرده، غریبهیی یا نامحرمی در خانهشان سرک میکشید، میشد دادشان دست نیروهای امنیتی، تا «آنچه نه بدتر» را سرشان بیاورند.
اما آندیگری که «زمستان» میسراید و فریاد میزند: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است!»
یا به «تسلّی و سلام» میسراید:
«دیدی دلا، که یار نیامد؟!/ گرد آمد و سوار نیامد؟!»
(تسلی و سلام، از مجموعهی زمستان، ص50)
تمامِ اندوهِ پسِ پشتِ واژگان را در بغضی فروخورده به سوگِ بزرگمردی مینشاند که تاریخِ سیاسیِ ایران، نظیرِ آن را به خود ندیده یا کم دیده است. شاعر شیفتهی اوست، وقتی او را میبیند: «من خودم در زندان بودم که آن مرد بزرگ و بزرگوارِ تاریخِ معاصرِ ما را گرفته بودند و تقریباً محکوم کرده بودند.»
اندوه و ترس توأمان در ادبیاتِ پساکودتای 28 امرداد 1332 با تصویرِ زندانیای «در حصاری سیمی و خاص و جداگانه» و تنهای تنها، بی آنهمه یارِ خیابانی و حزبی و سینهچاک، «مثل شیری درون قفس»، شاعر را برمیانگیزاند، تا در نخستین مجموعهشعرِ پس از زنداناش، از او بسراید و برای آنکه دوباره متهم نشود و به زندان نیندازندش، شعر را به پیر محمد احمدآبادی پیشکش کند:
ای شیرِ پیرِ بسته به زنجیر
کز بندت ایچ عار نیامد،
سودت حصار، و پیک نجاتی
سوی تو وآن حصار نیامد
به جز او اما چه کسی چنین مردانه در شعر از دکتر محمد مصدق به این نام و آن هم کمی پس از آزاد شدن از زندان میتوانست شعر بگوید و به جاپ برساند تا باز هم دوستداران آن نخستوزیرِ معزولِ تبعیدی را گرد هم –دست کم در یک شعر- آورد!؟
آراستیم خانه و خوان را
وآن ضیف نامدار نیامد
در کشوری استبدادزده، مگر میشود، فلسفهی شاعری «هنر برای هنر» باشد. امید -از متعهدترین شاعرانِ معاصر- به چشم خویش دید قیامِ مردمیِ سی تیر 1330 را و جنبش بزرگ ملی کردن صنعت نفت را و کودتای شرقی-غربیِ پس از آن را و خفقانِ پسترکاش را. بر او همان گذشت که بر دیگر روشنفکرانِ نیماگرا با اندیشههای تند یا نرم میهندوستی، حزب تودهیی، چپی یا هرچه! تبدیل شدن ناگهانیِ تمامیِ آن خلاقیت و حسّ ملی و استقلالِ طبع و آزادگی و اعتماد بهنفس و غرور ملی، به شکستی بیفرجام و سیاه، و سرخوردگیِ سیاسیِ این جریان پر نشیب و فرازِ روشنفکری:
سوزد دلم به رنج و شکیبات
ای باغبان، بهار نیامد
این تغییر حال آشکار «امید» شعر نوی پارسی به سوی به نومیدی را نهتنها در شعرش فریاد زده و سروده است:
نومیدتر از هر کس و نامِ تو «امید» است
همچون خبر بد که بگویند نوید است (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، ص447)،
بلکه در مقایسهی میان شعرهای پیش از سال 1332 و پس از آن، بهخوبی میتوان تغییر نگرش فاحشِ اخوان را درک کرد، که پیشتر میسرود:
این شبِ تیره اگر روز قیامت باشد
آخرالامر به هر حال، سحر خواهد شد
گوید امّید –سر از بادهی پیروزی گرم-
رنجبر مظهرِ آمالِ بشر خواهد شد (ارغنون، ص32)
یا در مقایسهی پسماندهخوریِ سگها، در برابر گرگهای مبارز و سختیپذیر برای رهایی و آزادگی در شعر «سگها و گرگها» میسرود:
-«در این سرما، گرسنه، زخمخورده،
دویم آسیمهسر بر برف، چون باد.
ولیکن عزّتِ آزادگی را
نگهبانایم، آزادیم، آزاد.» (از مجموعهی زمستان، ص69)
گویی با واقعهی کودتای 28 مرداد، یک سرخوردگیِ سیاسی عمیق بر تن و جان امیدِ نومید نشست که مضمون سرودههایش پس از آن تاریخ شوم، «سیلیِ سردِ زمستان»خورده شد. هرچند شاعر خود معتقد است چنین تغییر دیدگاهی از سرِ واقعبینیست نه سیاهبینی:
«سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلورآجین،
زمین دلمرده، سقفِ آسمان کوتاه،
غبارآلوده مهر و ماه،
زمستان است.» (همان، ص99)
ادبیات این دوره – که سخت به محاق نماد و کنایه و استعاره فرو میرود- از سخنِ راست و صریح دور افتاده و آنچنان پنهان شده، که «زمستان» را میتوان بهراستی توصیفِ فصل زمستان دانست، نه «سیاسیترین شعرِ پس از کودتا، از سیاسیترین شاعرِ آن دوران» که ازقضا به سیاستورزی و سیاستمداری هیچ رغبتی ندارد؛ زیرا پراکندگی و بیکرداریِ همقطاران را به چشم میبیند:
وز سفلهیاورانِ تو در جنگ
کاری به جز فرار نیامد
امیدِ شعرِ معاصر، نه اینکه منزوی شود، اما پس از آن واقعهی هولناک –که هنوز اندیشهورزان دربارهاش به اختلاف و تحلیلِ متضاد سخن میگویند- از هر حزب و مکتب سیاسی بُرید که بُرید؛ منتها از جامعه و رویدادهای آن جدا نشد. شاعر که نباید فعّال سیاسی باشد. شاعر، شاعر است. درد میکشد و میسراید. میخندد و میسراید. عشق میورزد و میسراید. بیزار میشود و میسراید. امید، عشق و خنده و گریه و بیزاریاش، همه با رنج مردم آمیخته بود. رنجی که از دیدگاه او، واقعی و بسیار نزدیک است:
دیری گذشت و چون تو دلیری
در صفّ کارزار نیامد
نشان به آن نشان، که در گرماگرم فعالیتهای حزبیِ دیگر شاعران و ادیبان دههی سی، امید به «صلحجوترین شاعر سیاسیِ دوران» تبدیل شد. او به جمعیت «پویندگان راه صلح» پیوست و سرودش دربارهی مبارزههای صلحطلبانه، جایزهی «شعر صلح» را برایش به ارمغان آورد.
من دانم و دلت، که غمان چند
آمد، ور آشکار نیامد
پناهگاه دیگرِ امید -چونان بزرگمردِ داستاننویسیِ ایران (صادق هدایت)- اسطورهها و حماسههای کهن شد؛ منتها این یک، زبانی از آن دوران را به عناصر مدرن آمیخت و چنان آن را آراست، که مخاطب معاصر توانست با سرودههایش به دوران باشکوه و فرّ گذشته برود و به یادش آید که از «فاتحان قلعههای فخر تاریخ» و «یادگارِ عصمتِ غمگینِ اعصار» و «راویانِ قصههای شاد و شیرین و پاک» است.
«آخرِ شاهنامه» با «شعر-روایت»های تاریخدارش، برای مردم صاحبدردِ سالهای پایانیِ دههی سی، «کاری باقی از یاری باقی» بود، که اعتقاد داشت «نومید بودن و نومید کردن، نجیبتر و درستتر است از امید دروغین دادن و داشتن»، هرچند این بار در برخی شعرها، کورسوی امید و ای کاشی برای پیدا شدن اسکندری دیده میشود (شعر «نادر یا اسکندر»)، یا خردک شرری در جایی (شعر «قاصدک»)، که آرزوی این آخری را هم بعید میداند و در نبود آن، در دل میگرید.
چندان که غم به جان تو بارید
باران به کوهسار نیامد
شاعر که تمام وجودش تلخ از خاطرهی دوران است، شعر به شعر و مجموعه به مجموعه و هرچه پختهتر به زهرگیرِ طنز و تلخشیرینکن شوخی شعرهایش را خواندنیتر میکند، تا سرودههای دههی چهل خورشیدیاش در عین روشنگریِ ذاتی، کام دلِ خوانندگان را شیرین کند اما آگاه سازد. آغاز اصلاحات ارضی یا به قول دولتمردان، «انقلاب شاه و مردم» سبب شد رگههای طنز شعرِ امید بیشتر دیده شود، و «مرد و مرکب» را به نیشِ کنایه و نماد بیامیزد، و درست این روایت را بگذارد پس از روایت «قصهی شهر سنگستان» از مجموعهی «از این اوستا» که شهریار شهر سنگستان، عجیب خواننده را به یاد دکتر مصدقِ آن دوران و بندیِ بند «مردِ مردانمردِ» شعر «مرد و مرکب» بیندازد:
«... غمِ دل با تو گویم، غار!
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟»
صدا نالنده پاسخ داد:
«... آری نیست؟» (قصهی شهر سنگستان، ص27)
دنیای دینانی کتابی است که به خامه روان دکترمحمدجعفر محمدزاده به رشته تحریر درآمده است.
این اثر خواندی در شناخت اندیشه و آثار دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی به طبع رسیده و در برگیرنده آثار و افکار دکتر دینانی از نگاه دکترمحمدجعفر محمدزاده است.
انتشارات اطلاعات این کتاب را در بهار ۱۴۰۱ منتشر کرده و از هم اکنون در معرض نشر قرار داده است.
کتاب حاضر مشتمل بر ۱۲۴ صفحه در قطع رقعی بوده و دارای ۲فصل، سرسخن به انضمام منابع است.
فصل نخست، مشتمل بر شش مقاله بوده که قبلا در روزنامه اطلاعات انتشارات یافته، و به پاس قدردانی از مقام علمی دکتر دینانی، و اهمیت موضوع با مداقه و اندکی ویرایش در هیات کتاب حاضر درآمده است.
فصل دوم، به کتابشناسی ۲۷ اثر دکتر دینانی به صورت کوتاه و روشنمد میپردازد.
دکترمحمدجعفر محمدزاده در سرسخن آورده است: این کتاب بر آن است تا با تکیه بر گفتار و نوشتار، دو محصول عمده زبان، اندکی از دنیای فیلسوف معاصر دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی را بشناساند و این بهترین راه شناخت است، در غیر این صورت شناساننده به اعتبار حکم عقلی نیازمند شرایطی است که فراهم نیست تا با آن بتوانند به شناساندن این فیلسوف گرانمایه بپردازد.
رونمایی این کتاب کم حجم پر محتوا به زودی با حضور جمعی از دوستداران اهل فضل و دانش انجام خواهد شد و از طریق همین رسانه و فضای مجازی اطلاعرسانی میشود.
فارسیبان خبر
به کوشش جمعی از علاقهمندان و دوستداران زبان فارسی از گوشهوکنار جهان، به ویژه فارسیزبانان افغانستان که زنگ خطر پارسیزدایی را شنیدهاند، بناست «کنگره جهانی فارسیزبانان» برگزار شود.
در نخستین نشست مجازی و مقدماتی این کنگره، که از سر لطف من را هم به آن دعوت کرده بودند، دغدغههای ارزشمند و درست و دوستداشتنی حاضران را شنیدم.
دغدغههای پاک پارسیگویان افغانستانی، تاجیکستانی و حوزه وسیع شبهقاره که در گوشهگوشه جهان زندگی میکنند شنیدنی و ستودنی است.
در آغاز این نشست مجازی در محورهای زیر سخن گفتم:
بابت دعوتی که از من شده بود سپاسگزاری کردم.
از زندهیاد قهار عاصی یاد کردم که شعر «چه زیباست پارسی» او با صدای هنرمندانی از افغانستان به عنوان سرود نشست برگزیده شده بود.
گزارشی دادم از برنامه «پارسیگویان» رادیو ایران که با هدف تقویت وحدت فارسیزبانان جهان تولید و پخش میشود.
به بنیانهای استوار زبان فارسی مانند فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و سنایی به عنوان آیههای روشن شکوه زبان فارسی اشاره کردم و گفتم کسانی که نادانسته و از سر جهل با زبان فارسی ستیزه میکنند کارشان بیهوده است و گویی که با خورشید دشمنی میکنند.
با وجود فضای سیاسی مبهم در افغانستان، انگیزه «پاسداشت زبان فارسی» را برای همدلی و همآوایی پارسیزبانان، بزرگ و ارزشمند و فرصتی مناسب دانستم.
گفتم که شاهنامه «خردنامه پارسیگویان» است و دوای درد بسیاری از کاستیهای امروز انسان، توجه به حکمت و اندیشهورزی حکیم توس در شاهنامه است.
گذرا به دورههای زبان فارسی و جایگاه آن در قلمرو وطن پارسی اشاره کردم.
و ...
افق روشنی را برای دستاندرکاران برپایی این کنگره آرزو میکنم و موفقیت ایشان را خواستارم.
محمدجعفر محمدزاده
فارسیبان خبر
در نامه پنجاه و یکم امیرالمومنین علیعلیهالسلام در کتاب شریف نهجالبلاغه آمده است که: "بدانید در اموری که میخواهم تصمیمگیری کنم باید شما را مشارکت بدهم و از شما نظر بخواهم" با درس گرفتن از این سخن هدایتگر و نورانیِ امیرِ مومنان علیعلیهالسلام و در جایگاه عضوی از این خانواده بزرگ باید عرض کنم: افزونبر تغییر نگاه دستگاهها به روابط عمومی، روابط عمومیها نیز باید نوع نگاه خود به گستره فعالیتشان را تغییر دهند؛ روابط عمومیها نباید فقط به مردم بگویند که دستگاهها چه میکنند، بلکه باید خواستهها و نیازهای مردم را نیز با دستگاهها در میان بگذارند.
برای خدمت بیمنت به مردم باید از روابط عمومیها خواست در هر یک از دستگاههایی که در آن کار میکنند محیط بیرونی را تفسیر و بازخورد کارکردِ دستگاهی که در آن هستند را بیکم و کاست به مدیران ارائه کنند؛ چرا که روابط عمومیها دریچههای ارتباط دوسویهاند و بیش از روش تکگویی به ابزار گفتگو و هم سخنی نیاز دارند، افزونبر این، روابط عمومیها باید ارتباط و درک خود را نسبت به رسانه افزایش دهند و با ادبیاتی حرفهای و تعاملی با رسانهها سخن بگویند از حریم و حیثیت فرهنگی خبرنگاران دفاع کنند و در فضای شفاف میان سازمانِ خود و رسانهها اعتمادسازی کنند و اطمینان مردم به خود را که از بالاترین سرمایههای آنهاست پاس دارند و قدر بدانند.
این روز را به همه تلاشگران روابط عمومی و ارتباطات تبریک میگویم.
محمدجعفر_محمدزاده
۲۷ اردیبشت
فارسیبان خبر
رادیو ایران در روز بیست و پنجم اردیبهشت، روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی حکیم، مراسم ویژهای به سبب «آیین سخن» و نگهبانی از زبان فارسی برگزار میکند.
به گزارش شبکه رادیویی ایران؛ دکتر محمدجعفر محمدزاده، مدیر رادیو ایران اعلام کرد: در این مراسم تعدادی از تولیدات فرهنگی رادیو ایران رونمایی میشود.
وی ادامه داد: شاهنامهخوانی خانم شمسی فضلاللهی گوینده پیشکسوت برنامه «فرهنگ مردم» با عنوان «من و عالیجناب فردوسی» و رونمایی از پایگاه خبری فارسیبانخبر از دیگر بخش های این مراسم است.
مدیر رادیو ایران افزود: در این مراسم همچنین از شعر خوانی دکتر محمود اکرامیفر شاعر و پژوهشگر کشورمان بهرهمند خواهیم شد.
دکتر محمدزاده خاطر نشان شد: تقدیر از دوتن از پیشکسوتان رادیو ایران نیز در پیشانی این مراسم قرار دارد.
گفتنی است؛ جشنواره «آیین سخن» برای نگهبانی از زبان فارسی تا پایان روزقلم 14 تیر ماه ادامه دارد.
این رویداد فرهنگی در برنامه «کافه هنر» رادیو ایران منعکس میشود.
فارسیبان خبر
بعد از یک فراق دو ساله نمایشگاه بینالمللی کتاب که بزرگترین رخداد فرهنگی محسوب میشود در 21 اردیبهشت ماه 1401 افتتاح شد. فضای کرونایی بر استقبال دوستداران فرهنگ و کتاب سیطره انداخته و آنچنان شور و شعفی متصور نیست. با این حال سری به غرفه نشر شاعران پارسی زبان زدم. موسسه فرهنگی شاعران پارسی زبان در اقدامی تحسین برانگیز بستر مناسبی را برای شاعران پارسی زبان از کشورهای هندوستان، افغانستان، تاجیکستان و چندین کشور دیگر فراهم کرده است که در چندین نوبت به معرفی آنان میپردازیم.
«اما تو شمس بودی» نام مجموعهای از سروده های مصطفی محدثی خراسانی است که نشر شاعران پارسی زبان به زیور چاپ آراسته است. این کتاب مشتمل بر 34 غزل بوده و دارای 88 صفحه به انضمام سخن ناشر و خودنوشتی از این شاعر گرانمقدار است. نشر شاعران پارسی زبان در بیان هدف والا و ارزشمند ترویج شعر و ادب پارسی اینگونه در سخن ناشر میگوید: برآن شدیم تا در یک تعامل دو سویه در کنار نشر شعر شاعران سرزمین شبهقاره و پارسی زبانان شاعر از دیگر کشورها آثار تنی چند از شاعران ایرانی از باتجربهها تا شاعران جوان و آتیهدار را نیز در سرزمین هند باستانی نشر دهیم. امید آنکه از رهگذر این تلاش و کسب تجربه از آثار شاعران ایرانی، شعر پارسی در سرزمین هند و در تمام شبهقاره دیگربار به روزهای طلایی پیشین باز گردد.
سراینده اشعار در خودنوشت با عنوان «در شناخت عبدِ فانی، مصطفی محدثی خراسانی!» بیان میدارد: نه تنها اسماً که رسماً خراسانیام، اصلا هم مو لای درزش نمیرود، آنقدر که هنوز که هنوز است بعد ده سال اقامت در تهران، تا به کسی سلام میکنم یا جواب سلام کسی را میدهم، اولین سوالش این است که مشهدی هستی؟ اصلا طنین اسم و فامیلم طوری است که بسیاری که مرا ندیدهاند، فکر میکنند از شیوخ قرن چهارم و پنجم هرات و بلخ و است.
سال 1340 در منتهیالیه خراسان، 15 کیلومتری مرز افغانستان در شهر تایباد به دنیا آمده¬ام، جایی که هرکس میشنود، مثل اینکه اولین بار است میشنود و با تعجب میگوید: کجا؟!
آخوندزادهام و البته شاعرزاده، آنقدر آخوندزادهام که پدر بزرگم مرحوم شیخ رجبعلی محدثی خراسانی( یار شیخ بهلول در جریان قیام گوهرشاد) در مسجدی دفن است که پنجاه سال امام جماعتش بوده و آنقدر شاعرزاده که تمام بزرگان شعر خراسان گنجینة خاطراتشان پر است از جنون شاعرانة مرحوم پدرم، شیخ حسن محدثی خراسانی؛ شعر در خاندان ما کمی تا قسمتی موروثی است، تنها بین ما هفت خواهر و برادر، سه نفر شاعر تمام وقتیم.
انجام
هرچند دل از دست تو آرام ندارد
جز یاد تو در خاطر ایّام ندارد
پندار رسیدن به خم زلف تو کفر است
کفری که به جز صبغة اسلام ندارد
برخاستم، امّا نه به قصد نشستن
برگشته ام و کوی شما بام ندارد
تا حلقة در آمدم و روی زدن نیست
پیکم، ولی آن پیک که پیغام ندارد
بیمم مده از عشق که پایان نپذیرد
آغاز مگر داشت که انجام ندارد؟
مسعود فرج الهی
فارسی بان خبر
هر زبانی که سعهی نفوذ آن زیاد باشد، طبیعی است که با خود فرهنگی را حمل میکند. کاری که امروز دولتهای استعمارگر و سلطه طلب میخواهند با خرجهای زیاد و با اعمال نفوذهای فراوان در دنیا انجام دهند، زبان فارسی آن کار را با نفوذ طبیعی خودش کرده است. نمیشود باور کرد که نفوذ زبان فارسی به خاطر قدرت سیاسی کشور فارسی زبان است. آن روزی که زبان فارسی در هند زبان رسمی بود، پادشاهان مغولی هند و تیموریها اگر از سلاطین صفویه در ایران مقتدرتر نبودند، قدرت کمتری نداشتند. اورنگ زیب از معاصر خودش در ایران به مراتب قویتر بود؛ یعنی یک کشور بسیار ثروتمند در اختیارش بود؛ از لحاظ سیاسی قوی بود و تقریبا بر تمام منطقهی شرق آسیا نیز مسلط بود اما زبان آن مردم، زبان فارسی بود. نمیشود گفت زبان فارسی را که خود این سلاطین و خانوادهها و دیوانها و زنان و رعیتشان با شوق و ذوق میپذیرفتند، به خاطر این میپذیرفتند که مثلا کشور ایران و حکومت صفوی یا حکومت نادری روی آن ها نفوذ داشتند؛ نخیر، مسئلهی نفوذ سیاسی نیست، باید در چیز دیگری جستجو کرد. هیچ وقت ایران در دولت عثمانی نفوذ نداشته، که زبان فارسی را نفوذ سیاسی ما به آن جا ببرد؛ خودشان دولت مقتدری بودند؛ همیشه هم با کشور ایران در حال جنگ و درگیری بودند. اتفاقا دورانی که زبان فارسی درترکیه نفوذ داشته، تقریبا همان دوران صفویه است که در خود ایران زبان فارسی خیلی اوجی نداشته است. شعرای خوب ما در آن دوران فرار میکردند و از ایران میرفتند اما ما میبینیم که در کشور عثمانی آن روز، زبان فارسی، زبان دیوانی و زبان شعری و زبان علمی و ادبی است؛ پس ناشی از نفوذ سیاسی نیست؛ یعنی نمیتوان گمان کرد که علت گسترش زبان فارسی، نفوذ سياسي دولت فارسی ایران بوده است. علاوه بر این، خیلی از سلاطین ایران اصلا فارس نبودند. غزنویان و سلجوقیان شاید زبان فارسی را درست هم نمیفهمیدند. خود صفویه و قاجاریه هیچ کدام فارسی زبان نبودند؛ اینها با فارسی خیلی انس و خویشاوندی نداشتند. بنابراین علت نفوذ زبان فارسی در چیز دیگری است؛ شاید یک مقدار در ذات این زبان است؛ یعنی ترکیب و شیوایی ویژه و آهنگی که این زبان دارد.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای اعضای فرهنگستان زبان فارسی؛ ۲۷/ ۱۱/ ۱۳۷۰
به نقل از کتاب امین زبان و ادب پارسی به کوشش: دکتر محمدحسن مقیسه
فارسیبان خبر
امروز زبان فارسی از جهت ناشناخته ماندن اهمیتش از دید همهی مسئولان و افراد در قبال کارهای دیگری که انجام میشود، خیلی مظلوم و غریب است. بایستی این مظلومیّت برطرف بشود و زبان فارسی و جایگاه و ارزش و اهمّیتش در استقلال ملّی ما و انقلاب ما و به اصطلاح گسترش ایدهها و ارزشهای مورد قبول ما دانسته بشود. کار لازم دارد؛ باید کار بشود.
منبع: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای گسترش زبان فارسی؛ ۲۵/ ۱۲/ ۱۳۶۵
به نقل از کتاب امین زبان و ادب پارسی به کوشش: دکتر محمدحسن مقیسه
فارسیبان خبر
به سبب درگذشت زنده یاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن بخشی از ارادت خالصانهاش به ایران و ایراندوستی از کتاب یگانگی در چندگانگی را باز نشر میکنیم.
فارسیبان خبر درگذشت این ادیب، شاعر، محقق و پژوهشگر فرزانه را به تمامی دوستداران فرهنگ ایران زمین تسلیت میگوید.
تداوم تاریخی ایران
ایران از زمان مادها تا به امروز چند بار تغییر مذهب، تغییر زبان، تغییر نظام حکومتی، تغییر استقلال و تغییر پهنه جغرافیایی داده است. پس چگونه میتوان گفت که ادامه حیات تاریخی داشته؟ با این حال، میشود گفت که داشته است. چه، علی رغم این تغییرات یک رشته ادامه یابنده وجود داشته است که به منزله شريان تاریخ ایران بوده؛ گاهی قوی و گاهی ضعیف، ولی قطع نگردیده. نامش را هر چه میخواهید بگذارید. رشته ایرانیت، رشته منش ایرانی، رشته پنهانی حیات ملی"...
یک ایرانی یا پارسی دوره هخامنشی با ایرانی امروز،مثلاً ورامینی یا جهرمی،چه مشابهتی دارد؟هیچ.نه زبان،نه نژاد،نه مذهب،نه تفکّر؛با این حال چیزی هست.
این رشته بستگی با نژاد و خون ندارد، زیرا تازی نژادها و ترکنژادهای ایرانی کسانی هستند که چه بسا عیار ایرانیت آنها کمتر از آریاییتبارها نیست. چنانکه میدانیم، اختلاط نژادی در ایران زیاد صورت گرفته است، با یونانی و ترک و عرب و مغول...، در عین آنکه نتوان غلبه نوعی منش آریایی را در همه آنان انکار کرد. ولی در اینجا بر نژاد تکیه نداریم. آنچه بر آن تکیه داریم، بیشتر فرهنگی است، که از روش زندگی و دین و آب و خاک و آمیختگی نسلها، و اشتراک معتقدات، و تحمل جریانهای مشترک تاریخی، و تأثیر از تلقینهای ادبی خاص، و اشتراک سرنوشت، مایه گرفته است.
این رشته، ضامن ادامه حیات تاریخی ایران است. دلیلمان آن است که با همه گسیختگیای که در تاریخ سیاسی و قلمرو جغرافیایی ایران پدید آمده،این رشته قلع نگردیده، بدین معنی که بر سر هم، و در نهایت امر، ایرانیها مهاجمان خود را بیشتر ایرانی کردند، تا آنکه خود به رنگ آنان درآیند.
یگانگی در چندگانگی - ص ۱۸
فارسیبان خبر
زبان فارسی
سرود سبز جنگلی
کلام تشنه کویر
طنین سرفراز کوه
زبان عاشقانه های باشکوه
خروش موج های آبی خلیج فارس
حماسه حکیم و رنج های سال سی
زبان مهرودوستی
زبان پارسی
ازازل زمزمه ما بودی
تا ابدبر لب ما مانایی
شوق در جان کلام حافظ
شور در نغمه مولانایی
مشعل افروز حقیقت شده اند
با الفبای تو فرزندانت
شیخ اشراق تو و سعدی تو
ابن سینا و ابوریحانت
شعر در حنجره کوهی کبک
شور درجان قناری هایی
قصه گوی غم بی برگی ها
نغمه پرداز بهاری هایی
واژه های تو همه آیه مهر
درالفبای تو انسان جاریست
همزبانان تو همدل هایند
درس دستوری تو همیاری است
شعر: مصطفی محدثی خراسانی
فارسیبان خبر
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علي گرفته باشد سر چشمه ي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانه ي علي زن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان
چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت
چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم
که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را:
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي
به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا