بیماری اصلی شعرِ روزگارِ ما از همینجا شروع میشود که خودش نهتنها فُرمی –جز کار نیما– به وجود نیاورده است، بلکه فرمهای شگفتآوری را که محصولِ نبوغِ خیّام و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی است، به یک سوی نهاده و در فرمِ بیفرمی ربعِ قرنی است که در جا میزند (چند کار منثور شاملو، آن هم نه همهٔ کارهایش را استثنا باید کرد که در بیفرمیِ ظاهری آنها نوعی فرم، اما نه فرم نهایی وجود دارد.)
به عقیدهٔ من بُنبستِ شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازهای ابداع کنند –کاری که نیما کرد و شاگردانش کمال بخشیدند– یا یکی از فُرمهای تجربهشدهٔ قدیم یا جدید را با حالوهوایِ انسان عصرِ ما انس و الفت دهد و در فضای آن فرمها، تجربههای انسانِ عصر ما را شکل دهد.
میتوان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرترهها، در هر سبکی از سبکهای نقاشی– در آن میتواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»های جهان است و هیچ زبانی نمیتواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد.
من این حرفها را به عنوان دفاع از غزل، به آن معنیِ احمقانهٔ «غزلهای انجمنی» نمیگویم.
میخواهم این مطلب بسیار ساده را یادآور شوم که ادبیات و هنر، مجموعهای از فرمهای خاصاند و تحوّلات هریک از این فرمها، به معنی نفی و انکار یا به کنار نهادن دیگر فرمها نیست.
ما در شعرِ سنّتی خویش قوالبی داریم و در داخلِ این قوالب فرمهای بسیاری؛ فرمهای ضعیف، نیرومند، راحت و دشوار.
پیدایش قالب شعر آزاد، یا عروضِ نیمایی، به هیچ روی نفی مطلق آن قوالب نیست.
آن قوالب میتوانند آبستنِ فرمهای خلّاق، برای بعضی از حال و هواهای عصر ما و عصرهای آینده باشند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ۶۷۶–۶۷۳
تمامی آثار سعدی در تاجیکستان با خطّ سیریلیک منتشر و حتی به دو اثر معروف او، گلستان و بوستان شرحهای مفصل از سوی محققان این خطه نوشته شده است.
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - شاه منصور شاه میرزا، ادیب تاجیکستانی:
«در شعر سه کس پیمبرانند
هرچند که لا نبی و بعدی
اوصاف و قصیده و غزل را
فردوسی و انوری و سعدی
نام و شهرت شیخ اجل سعدی شیرازی در ماوراءالنهر در ردیف بزرگان ادب فارسی، رودکی، فردوسی، خیام، نظامی، حافظ و بیدلقرار دارد و این شاعر شیرینسخن را بیشتر با غزلهای دلنشین و دو شاهاثر جهانشمولش، بوستان و گلستان میشناسند. حکایات شکّرین گلستان گلافشان و ابیاتی از بوستان همیشهبهار و غزلهای دلآشوبش نقل محافل ادبدوستان بوده و هست.
استاد صدرالدّین عینی (۱۸۷۸-۱۹۵۴) که به گفته شادروان سعید نفیسی علامه زمان بود، در کتاب ارزشمند خویش، یاددشتها که برحق دانشنامه تمامعیار بخارای قرن ۱۹ میلادی است، حکایتی را میآرد که در آن پدرش برای دور کردن ترس از وجود فرزند نورسش از خرافات جاهلان از شعر سعدی مدد میجوید: «پدرم خندید و گفت: شیخ سعدی نام یک آدم کَلان (به معنی بزرگ و مشهور) دانشمند گذشتهاند و آن کس گفتهاند که «دیو با آدم نیامیزد، مترس، بل بترس از آدمان دیوسار». بنابراین دیو به آدم ضرر رسانده نمیتواند و از همه چیز آدم زور (قوی) است. اگر هر وقت به نظرت چیزی نماید (نمایان شود، ظاهر گردد) نترس و همین سخن شیخ سعدی را به یادت آر که آن کس هیچ گاه دروغ نمیگفتند. من پرسیدم: «آدمان دیوسار کیهایند (چه کسانی هستند) که از آنها ترسیدن درکار (لازم) بوده است؟
- آدمان دیوسار در همه جا هستند، امّا در دیهه ما بسیارند، آنهایی که دعاخوانی را به خود کسب کرده گرفتهاند و خود را دیوبند گفته مردم را فریب میدهند، آدمان دیوسار میباشند. اینها اوّل آدمان را از دیو میترسانند و بعد از آن «دیو را میبندیم» (در بند کردن) گفته، از آنها پول میگیرند.» این خاطره از جایگاه ممتاز سعدی در میان مردم ماوراءالنهر حکایت دارد که پدر عینی یکی از مردمان عادی ولی صاحبسواد آن خطّه است. همچنین، نظر به نوشته عینی زمان نورسی او، که هنوز پایش به بخارا، مهد و کانون تمدن ورارود نرسیده بود، گذار او به قبرستان دیههاشان، روستای ساکتری میافتد و آنجا چند شعر سعدی را میبیند که روی سنگ قبرها با خطّ نستعلیق حک شده بودند: «به بالای تَل برآمده نشسته کشتزارها و باغچههای حولیها (حیاط) را تماشا کردن، گاهاً به سنگهای مزار انگشتزده خطهای در آنها کندهشده را خواندن طبع مرا خیلی چاق (شاد) میکرد.
در یک سنگ با خط خوب نستعلیق این شعر خَلقی نوشته شده بود:
دریغا که دنیا جفا میکند
که یاری ز یاری جدا میکند
به یاری که دو روز همدم شدیم
به صد جور از ما جدا میکند
در سنگ دیگر این چهار مصرع سعدی نوشته شده بود:
شنیدم که جمشید فرّخسرشت
به سرچشمهای بر به سنگی نوشت:
بدین چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم برهم زدند
کتاب «یادداشتها» ی عینی اقیانوس اندرز و ضربالمثل و سخنان حکمتبار است و استاد عینی جایی در این کتاب از سخن معروف سعدی کار میگیرد که نشان از آگاهی استاد از گلستان است: «دلِ من نمیخواست که حاجی عبدالعزیزی که ما سالها باز سیمای او را غائبانه مِثلِ یک سیمای صنعتِ روحافزا در خیالِ خود مجسم کرده گشته بودیم، همین آدمِ نفرتانگیز باشد و در دلِ خود گذرانیدم «اگر حاجی عبدالعزیز همین آدمِ منفور باشد، من از وی دست کشیدم و به قول سعدی شیرازی «عطای او را به لقای او بخشیدم».
جای دیگر، نویسنده «یادداشتها» ذکر میکند که آثار سعدی در مدارس عالی بخارا در ردیف کتابهای بزرگان دیگر ادبیات فارسی تعلیم داده میشد: «من در یک سال صرف زبان عرب را از خود کرده سواد شعرفهمیِ خود را هم بلند کردم. در سال دیگر صرفونحو عربی را به واسطه کتابهای عربی، این چنین شعرهای سعدی و جامی برین شاعران مشهور را به واسطه دیوانشان آموختم و بعد از آن به درسهای عقاید، منطق و حکمت گذشتم»
مؤلف «یادداشتها» همچنین در جایی از این کتاب از زبان یکی از همصحبتانش از جایگاه و مقام سعدی و دیگر مشاهر ادب یاد میکند: «عبداللهخواجه در دل خود میگفت: «شعر، حکمت و فلسفه از فضیلتهاییاند که نامِ آدم را ابدی زنده میدارند. نامِ سعدی، حافظ، جامی و ابوعلیسینا برین شاعران، فیلسوفان و حکیمان را مردم تا حال با حرمت یاد میکنند. دور نرویم، احمدِ کَلّه، متفکر، نویسنده و روشنفکر بخارایی که با کتاب «نوادرالوقایع» افکار انقلابی را در میان طلبگان مدارس و روشنفکران بخارا در قرن ۱۹ میلادی به وجود آورد با همه ناتمامی شعرش و نقصان حکمت و فلسفهاش، با وجود اینکه وی به بیدینی شهرت یافته است، کَلان و خُرد او را حرمت میکنند و حاکمان از وی میترسند».
همچنین، استاد عینی تأکید میکند که در زمان او ادبای این سرزمین هنوز هم با سعدی و آثارش انس و الفت قرین داشته و حتّی در پیروی از سعدی آثار گرانقدری انشا نمودهاند. یکی از چنین شاعران شمسالدّین شاهین بود که در پیروی از بوستان سعدی مثنوی میسراید: «شاهین غیر از غزل، قصیده، قطعه و امثالش، دیگر آثارِ مهمّه نیز نوشته است. از آن جمله یکی «تحفه دوستان» است به پیرویِ بوستان شیخ سعدی، لیکن ناتمام مانده. دیگر «لیلی و مجنون» را به تأثیرِ وفاتِ زوجهاش که محبوبهاش بوده، به نظم آورده. دیگر «بدایعالصنایع» نام رساله منثوره در تنقید و تعریض ابنای زمان خود.» نمونه از «تحفه دوستان» در مقدّمه نوشته:
مرا شکوه پایان ندارد، گذار
که خود شکوه بحری بود بیکنار.
کسی همچو من عور و مفلس مباد،
نخستین طلا وآن گهی مس مباد
از دیگر شعرای نامدار این دوره ماوراءالنهر که به سعدی اخلاص و محبّت فراوان دارد، نقیبخان طغرل احراری است که در غزل و قطعههای خویش مقام سعدی را بالا و رفیع میداند. از جمله، در غزلی این بیت را سروده است:
نیست یک کس، تا کند شیرازه جزوِ سخن
بوی سعدی میدمد از خاکِ شیرازم هنوز
در غزل دیگر با ردیف «بَغَل» که تضمین غزل بیدل دهلوی است، از سعدی و گلستان یاد میکند و آن را عصاره و یا بهترین سروده سعدی میداند:
دوش این غزل در گوشِ من میگفت دهقانِ سخن:
نظمی که سعدی گفته است، دارد گلستان در بغل! حتّی جایی که سخن از کمال خجندی، غزلسرای معروف قرن هشتم قمری (۱۴ میلادی) میرود، همطراز و برابری او را با سعدی مناسب ندانسته و سعدی را ترجیح میدهد:
خواجه کمال است اگر مدعی
دعویِ او دور از این مدّعاست
او که و با سعدی مقابل شدن؟!
بین که تفاوت ز کجا تا کجاست؟
البتّه طغرل جاجا مثل اکثر شعرا مبالغه دارد، چنانکه در قصیده به محمدشریف گلخنی (۱۹۷۰-۱۹۲۰ میلادی)، شاعر همزمانش نوشته در صفت او نهایت اغراق را به کار میگیرد و او را بالاتر از سعدی و بوعلی میداند:
بانیِ قصرِ سخن، مانیِ نقشِ ضمن
گوهر و دُرّ عدن از سخنش خوار شد
آنکه به چوگانِ نظم گوی ز سعدی بَرَد
وان که به دانش از او بوعلی بیکار شد
طبیعی است که طغرل نمیخواهد با این ابیات جایگاه سعدی را فروتر نشان دهد، بلکه در توصیف دوست شاعرش میخواهد منزلت و مقام او را بلند و والا نشان دهد.
طغرل در قطعهای با آوردن اقتباس عبدالرحمان جامی، در شعر «سه کس پیمبرانند»، با تائید نظر گوینده شعر مذکور بر این است که چهار نفر را میتوان در ردیف بزرگترین گویندگان زبده ادبیات فارسی برشمرد و نظامی را بر این سه نفر میافزاید:
جهان نظم را سلطان چهارند
که هر یک باغ دانش را بهارند
اوّل فردوسی، آن کز خاک توس است
از او روی سخن روی عروس است
دوّم سعدی که او سرزد ز شیراز
رسد شیرازیان را بر جهان ناز
سوم سرو ریاض قُم، نظامی
کز او ملک سخن باشد تمامی
چهارم انوری، تا سر برآورد
چو آب پاک از خاک ابیورد
پس از این چار استاد هنرور
سخنهای من و غیر من آور
نوای بلبل و اصوات زاغ است
خرام کبک و رفتار کلاغ است
همین طور، استاد عینی به عنوان اوّلین ادبیاتشناس تاجیک که نخستین رسالههای علمی را راجع به بزرگان ادب فارسی تألیف نموده بود، سال ۱۹۴۰ رساله «شیخ مصلحالدّین سعدی شیرازی» را در سمرقند انشا نمود. این رساله علمی با اینکه نخستین اثر در زمینه سعدیشناسی در ماوراءالنهر است، زندگینامه و بررسی آثار سعدی را به طور کامل فرا میگیرد و عینی با تالیف این اثر خشت اوّلین سعدیشناسی در ورارود را بنا نهاد.
همچنانکه رسول هادیزاده (۱۹۲۸-۲۰۱۰)، دانشمند برجسته تاجیک مینویسد: «در اثر شیخ مصلحالدّین سعدی شیرازی درباره ایجادیات این شاعر بسیار گفتههای نو و پرقیمت موجود است… عینی تمام اثرهای سعدی را چُقور تحلیل نموده، تمام ماهیّت ایجادیات وی، غایههای پیشقدم در اثر آن افادهشده را آشکار میکند و آن چیز نوی که سعدی به ادبیات تاجیک و فارس داخل نموده است، مخصوصاً قید مینماید.»
استاد عینی به عنوان پدر ادبیاتشناسی تاجیک رساله شیخ مصلحالدّین سعدی شیرازی را بر اساس منابع و مآخذ فراوان که در دست داشت، مثل آثار دیگرش در زمینه ادبپژوهی، مستند و مدلّل مینگارد و خدمات سعدی در رشد غزل و نثر ادبی را با آوردن شواهد و نمونههای فراوان ثابت میکند و او را بنیانگذار نثر شیوا و فصیح فارسی میداند که تا زمان او نظیر نداشت. نویسنده کتاب «از گذشته و حاضره ادبیات تاجیک» معتقد است، سعدی در بها دادن صدرالدین عینی به طور حقانی ایجادکار نثر بدیعی ادبیات تاجیک و فارس نامیده شده است. عینی چنین مینویسد: «تا زمان سعدی نثر فارسی تاجیکی تنها به نوشتن مکتوبها، حجّتها در تحریر واقعههای تاریخی، در نوشتن کتابهای تصوّف یا اینکه علمی و مانند اینها خذمت میکرد. تا آن زمان غیر از بعضی مکتوبها که به طرز شعر منثور مینوشتند، بعضی پندنامهها که کارکتر شعری داشت، بعضی آچیرکهای تاریخی که کارکتر ادبی داشتند، کتاب نثر بدیعی به وجود نیامده بود. سعدی با گلستان خود این کمبودیها را برهم داده، نثر بدیعی فارسی تاجیکی را به اوج اعلی رسانید.»عینی سعدی را ستیرهنویس اوّلین ادبیات تاجیک و فارس شماریده، برابر همین در ایجادیات او به المان رئالیزم بهای بلند میدهد. اهمیت کلان اثر عینی، غیر از گفتههای ذکرگشته، پیش از همه در آن است که در وی چنین جهتهای کارکترناک ایجادیات سعدی نشان داده شده است که همه آنها در چنین اثر علمی عمومی درباره تمام ایجادیات شاعر تا آخر کار کرده شده نمیتوانست. هر یکی از این مسئلهها در همان پلانی که عینی پیشنهاد میکند، باید چقور و همهطرفه کار کرده شود.»
استاد عینی در رساله مذکور سعدی را استاد برحق غزل میداند که تا قبل از او هیچ شاعری آن را به اندازه سعدی کامل و پربار نکرده بود: «تا سعدی شکل اساسی شعر فارس تاجیک قصیده، داستان، حکایتهای منظومه (مثنوی)، قطعه و رباعی بود. امّا غزلیات سعدی به درجه چهار دیوان رسید که آنها در کلیات او با نامهای طییبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم درج شدهاند. خسرو دهلوی و حسن دهلوی که آنها هم دیوان غزلیات تمام کردهاند، از همعصران جوان سعدی بوده، بیشبهه این شکل را از او گرفتهاند.»
استاد صدرالدّین عینی در سال ۱۹۴۵ «منتخب بوستان سعدی» را همراه با مقدّمهای راجع به روزگار و آثار سعدی منتشر نمود که بعدها دو بار در سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۷ منتشر شد.
پس از اقدامهای عینی در تحقیق آثار سعدی در بحبوحه جنگ دوم جهانی استاد ابوالقاسم لاهوتی (۱۸۸۷-۱۹۵۷) و شریفجان حسینزاده (۱۹۰۷-۱۹۸۸)، دو ابرمرد عرصه ادب کتاب «سعدی شیرازی: سخنهای وطنپروری و جنگآوری» را که به خاطر تقویت روح مردم علیه دشمن نازی تدوین شده بود، منتشر نمودند.
در سال ۱۹۵۶ «منتخب کلیات سعدی» با کوشش ابراهیم علیزاده و عبدالسّلام دهاتی، دانشمندان تاجیک در استالینآباد نشر شد و در سالهای نود سده گذشته کلیات چهارجلدی سعدی را انتشارات «ادیب» در شهر دوشنبه پیشکش خوانندگان نمود. طور معلوم، سانسور که در آن سالها تأثیر عمیق بر جامعه، بویژه به آثار ادیبان داشت، در این چاپها به وضوح احساس میگردد و هرجا اشعاری خلاف نظر ایدولوژی دولت شوراها بود، حذف گردیده که در این زمینه محقّقان اشارهها داشتهاند. ولی این حذفیات به هیچ وجه بر شناخت سعدی و آثارش لطمة جدّی وارد نیاورده است.
کلیات چهارجلدی سعدی (سال ۱۹۹۰) تقریباً فراگیر متن کامل آثار سعدی ست، هرجند عاری از اشتباهات کوچک نیست.
در سالهای بعدی کتابهای دیگری در تاجیکستان منتشر شدند. همین طور، سعدیپژوهی در تاجیکستان رواجورونق تازه یافت و دانشمند خوشقریحه بانو نظیره قهّارآوا در موضوع «سعدی و مقام او در انکشاف غزل» رساله علمی نگاشت که روزنه جدید در آموزش و تحقیق آثار سعدی، بهویژه غزلهای این شاعر نادرهگفتار و زبدهبیان بود.
لازم به ذکر است سال ۲۰۰۲ کتاب پژوهشی دکتر ناظر عربزاده (۱۹۴۰-۲۰۰۴)، فیلسوف تاجیک تحت عنوان «حکمت عملی سعدی» از طریق انتشارات ناشر شهر خجند به دست خوانندگان رسید که در آن مؤلف به مسائل مهم فلسفی، تربیت و تشکّل اخلاق انسان، اهمیت علم و هنر، پند، دوستی، عدالت اجتماعی، فضیلت قناعت و تصوّف اشارههای واضح و علمی نموده است. این رساله قبل از این در سال ۱۹۶۸ با زبان روسی منتشر شده بود و مؤلف با نشر کلیات شاعر در تاجیکستان و فراگیری آثار دیگر منتشرشده سعدی در ایران با تجدید نظر و افکار تازهورنگین کتاب مذکور را به دست خوانندگان رساند.
«اندیشههای اقتصادی سعدی در «گلستان» و «بوستان»» نوشته نصرالدین بابیشایف از دیگر آثار ارزشمندی در زمینه سعدیپژوهی در تاجیکستان است که در مکاتب عالی تاجیکستان تدریس میشود.
از دیگر فعالیتهایی که در موضوع معرفی سعدی و آثارش در تاجیکستان انجام شده، میتوان از کتاب «بهار باران، شرح گلستان» محمّد غیاثالدّین رامپوری یاد آورد که با سعی و اهتمام شادروان عبدالمنّان نصرالدین (۱۹۵۳-۲۰۱۱) به زیور طبع آراسته شد. طوری که رامیز عبداللهاف، محقّق تاجیک در مقاله «تحقیق و شرح آثار سعدی در تاجیکستان» میگوید، با توجّه به اینکه شرح مذکور یکی از بهترین شروح به گلستان است، عبدالمنان نصرالدین دست به این اقدام زد و آن را در اختیار عاشقان کلام ناب سعدی قرار داد. او مینویسد: «محقق با مقام و جایگاهی که در تحقیق این مسئله پیدا نموده است، شرح محمد غیاثالدین را با نظرداشت ادامه چنین روش در عصرهای بعدی به عنوان یکی از شرحهای بهترین معرفی میکند. موصوف توانسته که در این روند به جادههای دستنارس ادبیات گذشته قدم گذاشته، به صفت یکی از اوّلین محققان باتدبیر موفق به معرفی و روی کار آوردن همین گونه شرحها شود.»
عبدالمنّان نصرالدین با توجّه به تجربه، دانش عمیق و شناخت فراوان از افصحالمتکلمین سال ۲۰۰۸ کتاب «داستانهای دلانگیز از بوستان شیخ سعدی» را تهیه و تدوین نمود که آن را انتشارات ناشر شهر خجند به طبع رساند و اهالی ادب آن را نخستین شرح بوستان در ادبیات معاصر تاجیک عنوان کردهاند که محقّق تاجیک با تسلّط و تبحّری که در این عرصه دارد، با ظرافت واژه و تعابیر و معانی مجازی و اصلی این اثر سعدی را بازگو میکند. پس از این شرح ساده و آسان بوستان بود که اکثر ابهامات از روی ابیات نامکشوف بوستان با قلم این محقّق برداشته شد و مقبول خاص و عام گردید.
رامیز عبداللهاف در مورد ویژگیهای دیگر شرح مذکور چنین مینویسد: «عبدالمنان نصرالدین پیش از آنکه به قصیدههای دلپذیر و دلانگیز سعدی نظر اندازد، با آوردن اقتباس از ضیاپاشّای عثمانی که استاد صدرالدین عینی برای نشان دادن عظمت «بوستان» نام این کتاب سعدی را در کنار «شاهنامه» فردوسی گذاشته بودند، همچون «صدر داستانهای فارسیتاجیکی» و «مسندنشین مثنویهای اخلاقی و حکمی» معامله کردهاست.»
یکی از سعدیشناسان برجسته تاجیک صحابالدّین صدّیقآف است که کلیات سعدی با تلاش او بار نخست در تاجیکستان در سال ۱۹۸۸ عبارت از چهار جلد منتشر گردید. در نشرهای بعدی این کلیات بانو نظیره قهّارآوا در تدوین کتاب با صدیقآف همکاری و همراهی نموده است. صحابالدّین صدّیقآف در پیشگفتار جلد اوّل اشاره میکند که نشر کلیات سعدی از ضرورتهای مهم در علم تاجیک است و با آوردن شرح زندگی و کارنامة سعدی به صورت مفصل اقدام مهمیست برای عاشقان کلام معلم اخلاق. او مینویسد: «تدقیق علمی احوال و آثار و افکار و جهانبینی سعدی شیرازی، تعیین کردن مقام ادبی او در تاریخ ادبیات فارس و تاجیک، نشان دادن سهم او در رشد و کمال افکار بدیعی جهانی از امورات بسیار مهم و ضرور علمیست و در این راه محقّقین بیشمار در کشورهای گوناگون با زبانهای مختلف چندی کوششهای مفید به کار برده، نتیجههای مطلوبی نیز به دست آوردهاند. با وجود این نمیتوان گفت که محقّقین جهانی الحال شاعران، مرهم دل شیدای عاشقان و گنجینه بیکران تحقیق عالمان بود و هر قدر بر کشف اسرار سخن و افکار او تعمّق به کار رود، باز هم پهلوهای غامض آن نامکشوف باقی میماند. ولی مراد ما حالا از این مقاله تحقیق علمی احوال، آثار و افکار سعدی نبوده، فقط گوشزد نمودن مهمترین لحظههای روزگار، توصیف مختصر میراث ادبی او و کیفیّت حاضر کردن کلیات دیوان وی است. همین قدر دارد که ما این مسئلهها را بیشتر در اساس تحقیق متن آثار سعدی به معاینه گرفتیم.»
نکته جالب این است که نظر به نوشته مرتّب کتاب، یکی از قدیمیترین دیوانهای سعدی که از روی دستنویس شاعر آماده شده است، با شماره ۵۰۳ در انستیتو شرقشناسی آکادمی علوم تاجیکستان محفوظ است که در آن گلستان، بوستان، ۱۵ رسالة منثور، قصاید عربی، رساله در عقل و عشق، ترجیعات، نصیحتالملوک، صاحبیه، مجلس هزل، مقطّعات و رباعیات شاعر را فرا میگیرد که آن را علیبناحمدبنابوبکر بیستون مرتّب نموده است، ولی با این وجود کامل نبوده و بسیاری از اشعار شاعر در آن نیامده است.
ص. صدّیقآف در مقدّمة مذکور به منابع و مآخذ استفادهشده در متن کلیات مذکور صریحاً اشاره مینماید: «به این طریقه، کلیات سعدی، از جمله دیوان او، اساساً از روی متن دو نشریه ایران که یکی سال ۱۳۳۸ و دیگری سال ۱۳۴۰ شمسی هجری با سعی و اهتمام مؤسسة انتشارات احمد علمی و مظاهر مصفّا انتشار یافتهاند، آماده کرده شده است. ولی در رفت کار ما از روی ضرورت به دیگر نشریههای ایرانی کلیات شیخ، از جمله انتشارات شرکت اقبال و سازمان انتشارات «جاودان» مراجعت کردهایم. متن بوستان که استاد عینی ترتیب داده است و منتخب کلیات سعدی که عبدالسلام دهاتی و ابراهیم علیزاده به چاپ رساندهاند، همیشه مورد نظر و استفاده بود.»
ادبیاتشناس تاجیک شریفجان اسرافلنیا، یکی از مرتّبان کتاب شرح منتخب گلستان که برای دانشآموزان مدارس متوسطه تاجیکستان تهیه شده، در پیشگفتار آن گلستان سعدی را بهترین اثر مفید جهت تربیّت و تأدیب نسل جوان میداند و مینویسد: «بزرگی گلستان، پیش از همه، در آن است که کتاب مجموعه بینظیر اخلاقی و تربیتی بوده، عصرها همچون مکتب تربیت خدمت نموده و این است که مؤلف آن در فرهنگ ما همچون معلم اخلاق شهرت یافته است. در این کتاب چگونگی آداب هر سنوسال، هر کسبوکار و هر طبقة جامعه به طور بسیار ظریف بیان شده و طریق کمال معنوی انسان و راه تربیّت درست جمعیت طرحریزی گشتهاست.»
در سال ۲۰۱۴ عابد شکورزاده، ادیب تاجیک شرح گلستان را بر پایه معتبرترین شروح نوشته شده بر آن، تهیه و تدوین نمود که از سوی اهالی ادب مورد استقبال گرم قرار گرفت. موصوف در سال ۲۰۲۲ کتاب شرح بوستان سعدی را تهیه و در انتشارات انسیکلوپدیة ملّی تاجیک منتشر نمود. وی شرح خود را در قیاس با نسخههای معتبر که طی نیم قرن اخیر از سوی دانشمندان معروف ایرانی حسین استاد ولی، محمّدعلی ناصح، محمّدعلی فروغی، بهاءالدّین خرّمشاهی و محمّد خزاییلی در تهران به نشر رسیدهاند، تهیه کرده است. از ویژگیهای دیگر شرح شکورزاده بخش کشفالابیات بر حسب حرف اوّل است. یعنی بر اساس ترتیب حروف الفبای سیریلّیک کلمات اوّل هر بیت بوستان آورده شده و در کنار آن شمارة بیت ثبت شده است.
دانشمندان تاجیک اعلاخان افصحزاد، کتاب «در صف بزرگان »(۱۹۸۶)، دکتر شاکر مختار، کتاب «ادبیات تاجیک در فرانسه» (۱۹۸۵)، «فرانسه سعدی میخواند» (۱۹۸۷، با زبان روسی) در زمینه سعدی و آثار او تألیف نمودهاند.
میتوان گفت آموزش و تحقیق آثار سعدی در تاجیکستان به بیش از هشتاد سال میرسد و اوّلین اقدامها در این زمینه از سوی استاد صدرالدّین عینی، بنیانگذار ادبیات نوین تاجیک صورت گرفتهاند. میتوان گفت تمامی آثار سعدی در تاجیکستان با خطّ سیریلّیک منتشر و حتّی به دو اثر معروف او، گلستان و بوستان شرحهای مفصل از سوی محقّقان این خطّه نوشته شده است.
خوانندگان معروفی بر غزلهای بلبل بوستان ادب فارسی آهنگ بسته و آنها را میخوانند که مردم بیشتر این سرودهها را حفظند. چندین خیابان و کوچه در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان و دیگر شهرها نام سعدی شیرازی را دارند و تاجیکان زیادی نام سعدی را بر فرزندانشان گذاشتهاند. همچنین، رادیو و تلویزیون تاجیکستان بارها محافل گلستانخوانی و بوستانخوانی را انجام داده و آثار سعدی در سلسله کتابهای «اختران ادب» که فراگیر بهترین آثار بزرگان ادبیات فارسی است، جای داده شده است.
انسان در نگاه سعدی، درست کردار، مدارا پسند، دیندار حقیقی و عاشق واقعی به شمار میرود.
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -حمید رضا اکبری، پژوهشگر ادبی: انسان دوستی و اندیشههای سعدی شیرازی همیشه می درخشد. انسان در نگاه سعدی، درست کردار، مدارا پسند، دیندار حقیقی و عاشق واقعی به شمار میرود. سعدی انسان را به همان اندازه شایسته میداند که خود نسبت به دیگران نیکی و مهربانی کرده باشد و همچنین معیار انسان بودن را به مقدار خدمت به هم نوع خود میداند.
سعدی، انسانی را مد نظر دارد که هم در گفتار و هم در رفتار، صادق و راست کردار بوده و از تزویر و ریا نفرت داشته باشد. در کلام و گفتار سعدی، فضایل و کمال انسانی با نیکی کردن در حق مردم، تواضع و فروتنی، عفو و بخشش وهمدردی با دیگران به دست میآید و این فضایل بر تارک آثار او میدرخشند. سعدی در آثارش به انسانی نظردارد که هم در گفتار و هم در کردار اخلاص داشته باشد و از تزویر و ریا به دور باشد. سعدی افراطیگری را عاملِ بیاعتباری شخصیت انسان دانسته و میگوید:
«درشتی نگیرد خردمند پیش
نه سستی که ناقص کند قدرِ خویش»
و اما در آداب صحبت در باب هشتم گلستان با دوراندیشی هشدار میدهد که مبادا به ستمگران که روش و خوی آنها آزار رساندن به بندگان خداست، ترحم و محبت کرد، زیرا به اعتبار تو گناه میکنند و تو نیز در گناه ایشان شریک خواهی بود. و در این باره میگوید:
«ترحم بر پلنگ تیزدندان
ستمکاری بود بر گوسفندان»
سعدی معتقد است اگر تندی و پرخاش هم دیدی، مرنج و مرنجان، تحمل کن و از در گفتوگو خوشسخنی وارد شوید تا خصم را صید خود کنی:
«چو پرخاش بینی، تحمل بیار
که سهلی، ببندد درِ کارزار
به شیرین زبانیّ و لطف و خوشی
توانی که پیلی به مویی کُشی»
همچنین اعتقاد فاخر داشت «با مردم سهلخوی، دشخوار مگوی با آنکه درِ صلح زند، جنگ مجوی»، زیرا اینان پیروان راستین عقل و درایت خویش هستند.
آنچه اسباب ماندگاریِ این اثر هشتصدساله را فراهم آورده، شاید در توان یک پژوهشگر بهتنهایی نباشد؛ اما حقگزاری درمورد گلستان سعدی بهویژه پس از آنکه داستاننویسی به برخی حکایتهای گلستان هجمه وارد کردهاست، بر شانهی هر پژوهشگر ادب فارسی سنگینی میکند؛ خاصه آنکه میدانیم این اثر از سدهی 17 میلادی (1634) از مرزهای ایران خارج گردیده، و نخست به زبان فرانسه برگردانده شد، و در کتابهای درسی کودکان فرانسوی از سدهی نوزدهم راه یافتهاست، و اینهمه نشان از اهمیت اخلاقیِ این متن اثرگذار دارد. ترجمههای بعدی آن به زبان آلمانی و انگلیسی و لاتین و هلندی و اسپانیایی و درمجموع اغلب زبانهای زندهی جهان، حکایت دارد که پاسداران این شاهکار ادبی دیگر تنها فارسیزبانان نیستند؛ بلکه اثری جهانیست. شاید جالب باشد که تنها 20ترجمهی متفاوت گلستان به زبان انگلیسی وجود دارد، و جالبتر آنکه بسیاری از شاعران و نویسندگان اروپایی از گلستان سعدی و حکایتهایش در متنهای خود بهره بردهاند. مانند: لافونتن، گوته، ولتر.
سعدی در خانوادهیی پرورش یافت که همهی قبیلهی وی عالمان دین بودند. نمونهاش داییِ وی است که قطبالدین شیرازی از دانشمندان و عارفان مشهور سدهی 7 و 8 قمریست.
در ایام کودکی متعبّد و مَولِع زهد و پرهیز بود، و آن را در حکایت 7 باب دوم (در اخلاق درویشان) با چنین جملههایی بیان کردهاست: شبی در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته....
استادان بزرگی را دیده و محضرشان را درک کرده؛ مانند: شیخ شهاب الدین ابوحفص سهروردی (از نامدارترین شیوخ متصوفه) صاحب کتاب «عوارف المعارف» که در بوستان از او پند عارفانهیی را به شعر آورده که:
مرا شیخ دانای مرشد، شهاب / دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه در جمع بدبین مباش! / دگر آنکه در نفس خودبین مباش
و شیخ ابوالفرج ابن جوزی (فقیه و محدث و متکلم و تاریخنگار حنبلی که نسباش به ابوبکر میرسد) و در سقوط بغداد به دست هلاکوخان کشته شد. در باب دوم گلستان حکایتی شیرین و بلند از ابوالفرج این جوزی آورده که
چندان که مرا شیخ اجلّ ابوالفرج بن جوزی -رحمة الله علیه- به ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی، عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب. ناچار به خلاف رای مربّی، قدمی برفتمی و از سماع و مجالست حظی برگرفتمی و چون نصیحت شیخم یاد آمدی گفتمی:
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را / محتسب گر می خورد معذور دارد مست را...
اما گلستان
سعدی در گلستان یک نویسندهی پراگماتیسم (عملگرا)ست. تجربههای فراوان او در سفرهای طولانی به غرب و شرق ایران، در گلستان در حکایتهای کوتاه بستهبندی شدهاست.
دنیایی که در گلستان سعدی شاهد آن هستیم، واقعی، رنگارنگ، زیرکانه، جامع، آگاه و مناسب برای اغلب طبقات اجتماعیست.
نثر گلستان هم نثری آراسته است: سهل و ممتنع (ساده و تکرارناپذیر)، آهنگین و گوشنواز، کوتاه و اثرگذار
این کتاب بارها به زبان فارسی تصحیح شده است؛ از پژوهشگران این اثر، میتوان به: محمد خزائلی، محمدعلی فروغی، خلیل خطیب رهبر، سعید نفیسی، محمدجواد مشکور و غلامحسین یوسفی اشاره کرد.
کتاب گلستان در زمان خود سعدی شهرهی خاص و عام شد و به شبهقارهی هند هم کوچ کرد و در زمان زیست سعدی به زبانهای هندی و بنگالی ترجمه گردید. 60بار در شبهقارهی هند نویسندگان و شاعران به سبک گلستان کتاب نوشتهاند؛ و به عبارتی، آن را بومیسازی کردهاند.
و همین طور دست به دست چرخید و زبان به زبان ترجمه شد.
گلستان، مجموعهایست از سه گونهی مختلف نوشتاری:
نخست، تک جملههای کوتاه و پرمغز است:
دوم، حکایتهایی که طرح داستانی، هرچند ساده دارند؛ یعنی در آن گفتوگو، دو یا چند شخصیت و نقطهی اوج دیده میشود؛ مانند:
جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان عالمی زده و بیحرمتی همیکرد. گفت: اگر این، دانا بودی، کار او با نادانان بدین جا نرسیدی.
سوم، متنهای طولانی، مانند: دیباچه، نزاع سعدی با مدعی که در درون خود، طرح داستانی هم دارد؛ اما داستان صرف نیست.
گلستان پس از یک سفر طولانی 34ساله و پس از بازگشت به میهن و شهر شیراز در 654 قمری نوشته شدهاست. زمانی که اتابک مظفرالدین ابوبکر بن سعد بن زنگی به عقل و حسن تدبیر سرزمین فارس را از تعرض مغولان وحشی و خونخوار مصون داشته بود.
بیشک سعدی در میان مردم و پادشاه و شاهزادگان و وزیران و امیران درباری ارج و قرب و احترام بسیار داشته است.
امنیت سرزمین سبب شد سعدی بنشیند و نخست بوستان را در 655 بنویسد و سال بعد آن به نوشتن گلستان هشت باب (درست مانند هشت بهشت) که با سیرت پادشاهان شروع شده و به آداب صحبت پایان گرفته، بپردازد:
هر باب از این کتاب نگارین که بنگری / همچون بهشت گویی از آن باب خوشتر است
هدف از نوشتن گلستان دو چیز بود:
یکی انشای بلیغترین و شیرینترین نمونهی نظم و نثر فارسی در لباسی که متکلّمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید.
دیگری، بیان مطالب اخلاقی و مسایل اجتماعی؛ آنچه برای عام و خاص از شاه تا گدا در تدبیر زندگی به کار آید و راه و رسم و سبک زندگی خود را با آن تنظیم کنند.
بهحق هم در هر دو هدف سنگ تمام گذاشت و: هر کس به زمان خویشتن بود / من سعدی آخر الزمانم
با نوشتن گلستان تحولی در نثر فارسی پدید آورد که هماکنون اگر بخواهیم خوب بنویسیم و خوب سخن بگوییم، باید پای در مکتب گلستان بگذاریم؛ زیرا به قول استاد همایی، هنوز دورهی سلطنت ادبیِ سعدی پایان نیافته است.
جنس قلم سعدی در گلستان، یعنی نثر مسجع، یا نثری میان شعر و نثر ساده است. وزن دارد، قافیه یا همان سجع دارد؛ این شیوه در قرآن کریم و شعر خسروانی مربوط به عهد ساسانی به شکل شعر هجایی وجود داشتهاست.
برخی گلستان سعدی را سیاستنامه خواندهاند، و برخی آن را اندرزنامه میدانند؛ اندرزها و سیاستنامهی سعدی، دو گروه مخالف و موافق دارد. برخی معتقدند عمر اندرزهایش تمام شده و برخی دیگر مانند اعتقاد دارند اگر گلستان درست خوانده، و از اندرزهایش بهدرستی بهره برده شود، بدون شک، انسان گلستانخوان، درک درستتری از جامعهی واقعی و روزمرهی خود خواهد داشت، و راهکارها و تکنیکهایی که گلستان به انسان میآموزد، اغلب راهگشاست.
البته گلستان نیز مانند هر متن ماندگار و کاربردی، میتواند بد یا کج فهمیده شود. میتوان آن را با حبّ بهترین اثر زبان فارسی، یا بغض زنستیزی و کودکآزاری سنجید. راز ماندگاری یک متن، اما از این خطکشیها فراتر است و به نظرم اگر شیخ اجل زنده بود، در پاسخ به این افراط و تفریطها از زبان لقمان حکیم میگفت:
دریغ کلمهی حکمت با ایشان گفتن:
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنگ
با سیهدل چه سود گفتن وعظ؟
نرود میخ آهنین در سنگ
یا میگفت:
گر هنرمند از اوباش جفایی بیند
تا دلِ خویش نیازارد و درهم نشود
سنگِ بد گوهر اگر کاسهی زرّین بشکست
قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود
یا به آنکه شتم او میگفت، میگفت:
دانا هرگز نام هیچ بزرگی را به زشتی نمیبرد؛ حتا اگر مخالف او باشد!
نویسنده: سیده الهام باقری
در نوشتۀ قبلی دربارۀ زندگی انیس و رمانوارۀ ندای طلبۀ معارف معلوماتی دادیم. پیش از نخستین بیانیۀ ادبیات داستانی، انیس در سال ۱۳۰۷ هجری خورشیدی، مسابقۀ رماننویسی را با موضوع رشوت، راهاندازی میکند و موارد مشخصی را ذکر میکند که باید در نوشتن رمان رعایت شود. مانند اینکه قصه باید در قالب رمان باشد؛ قصهای واجد مقام نخست میشود که انیس از آن «قصۀ نمبر اول» یاد میکند؛ باید تمامی نزاکتها و فن تحریر را دارا باشد مثل تحلیل و ترسیم وقایع مبالغۀ مرغوب و تصویر حوادث قریبالفهم و رقتآور؛ حوادث رمان در داخل وطن انتخاب شود. شخصیتهای اثر، وطنی باشند؛ شرط گذاشته که یکی از اسرار طریقههای عجیب رشوت آشکار شود؛ طولانی بودن اثر، یکی از صفات خوب برای این مسابقه خواهد بود.
اما از آنجا که شورش حبیبالله کلکانی دودمان و طومار حکومت شاهی امانالله را برداشت و افغانستان دوباره به دورۀ تاریکی و جهالت فرو رفت و تقریباً تمامی مطبوعات تعطیل شد، این مسابقۀ ادبی نیز برگزار نشد.
انیس در سال ۱۳۱۱ هجری خورشیدی، در شمارههای دوازدهم و سیزدهم ماهنامۀ کابل، نخستین بیانیۀ ادبیات داستانی افغانستان را مینویسد. این بیانیه در دو قسمت و ۱۱ صفحه منتشر شده است که یک مقدمه دارد. پس از مقدمه، انیس تیتر قرنهای تاریک را مینویسد که در این بخش منظور از قرنهای تاریک دورۀ پیش از مدرن است که اکثر قصهها به صورت شفاهی بیان شدهاند. پس از آن، بخش قرنهای روشن را مینویسد که منظورش از قرنهای روشن دورۀ کتابت و نوشتار است و در این دوره قصه را معلم بشر و فن اصیل میداند و بخش آخر را به دورۀ خودش، یعنی صد سال پیش از امروز اختصاص میدهد. در دوران خودش نیز قصه یا رمان را سرآمد تمامی ژانرها میداند که باز هم بشر به آن نیاز دارد.
بیانیۀ انیس امروز هم تازه است. بخشهایی آن را میخوانیم:
«مناسبترین تعبیری که لایق مقام قصه در ادبیات یافته بتوانیم همین است که آن را فن اصیل و معلم بشر بنامیم، زیرا پیدایش آن با زبان و گپ زدن انسانها برابر بود، حتی امروز هم که وسایل تعبیر و تعلیم بسیار شده است، باز هم قصه در قطار اول ادبیات است، زیرا به همان اندازهای که بشر امروزه متعمق شده، به همان اندازه فن قصه را عمیق ساخته و با اندازهای که ناحیههای حیات او فراختر گردید، همانقدر شمولیت مطلب را در قصه فراختر گردانید… و چون قصه در قطار اول ادبیات است، باید عمدهترین نمایندۀ مزاج عقلی و خلقی یک جامعه قصههای آن باشد. چنانچه هیچ جامعه را از قدیمالایامش تا امروز نیابیم که برای ثبت و رسم حتا رواج دادن روح و مزاج عقلی خودش قصه را وسیله نگرفته باشد. تنها طبقۀ ما آن را اهمال کرده است و اگر نه تأجیل در طبقۀ گذشته هم معمول بود و ما اگر در آثار و میراثهایی که از پدرها برای ما مانده است تعمیق کنیم، همه و یا اغلب معارف و اخلاقیات حتی تجاربی که خواستند بین طبقۀ خود و اولادشان رواج بدهند در قالب قصهها ریخته و شایع مییابیم و گویی این قالب قصه در آنوقت به جای مطابع و مطبوعات امروزه کار میداد، زیرا برای ترویج بهترین و یگانهترینترین طریق بود.»
در بخش دیگر این بیانیه انیس اعتراضگونه مینویسد:
«نمیدانم آنکه گفته است رومان خیالی میسازد، مقصود اصلی او از این تهمت چه بود؟ مگر اینکه قوی شدن قوۀ خیال را نمیداند که مصدر چه تسهیلات در میدان مادیات حیات و مأخذ چهقدر رنگها در میدان معنویات آن شده میتواند… به طرف رومان رفته میگویم که رمان بسیار ملکات انسان را غذا میدهد. در آن جمله خیال او است و این صفت رومان میباشد… رومان یکی از عمدهترین و میسرترین و باریکترین وسایل تماشاهای حیات است… زیرا هیچ قالب برای تعبیر و رسّامی فراختر از قالب قصه نه در قدیم بود و نه تا امروز پیدا شده است.»
بیانیه انیس تحت نام قصه یا فن رمان، نشاندهندۀ این است که او به این نوع جدید ادبی شناخت کامل داشته است و آن را به خوبی با جزئیات آن درک میکرده است. اهمیت بسیاری برای نوشتن رمان قایل است و آن را یگانه نوع ادبی امروز میداند که بسیار خواهان دارد. ادعایی که ثابت شد و امروز در جهان و در افغانستان هم، در میان انواع ادبی، ادبیات داستانی نوع پرطرفدار و پرخواننده است. تا جایی که میشود ادعا کرد در میان نسل نو، جایگاه سنتی شعر را، داستان کوتاه و رمان گرفته است. پس از محمود طرزی و کارهایش، محیالدین انیس دومین کسی است که به صورت جدی دربارۀ ادبیات داستانی مینویسد و آن را معرفی و ترویج میکند و در برابر آنانی که مخالف داستان و رمان استند، میایستد و استدلالهای درستی پیشکش میکند.
تا دهۀ چهل هجری خورشیدی قرن گذشته و ظهور نویسندگان و پژوهشگران جدید، سخن دیگری دربارۀ ادبیات داستانی و تحلیل و تجزیه آن، در متونی که باقی مانده است، نداریم.
شیخ فریدالدّين محمد عطّار نیشابوری از برجستهترین چهرههای شعر و عرفان در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم قمری است. سال تولد و وفات او را ۵۳۰-۶۲۷ق. و ۵۴۰-۶۱۸ق. نوشتهاند.
محققان معاصر کوشیدهاند نسبنامۀ معنوی عطّار را بشناسند. نفیسی تردید ندارد که عطّار «از سلسله کبرویه و از معتقدان به اصول نجمالدّین کبری بوده» است. فروزانفر این نظر را رد میکند. در مجمل فصیحی، سلسلۀ ارادت عطّار از طریق شیخ جمالالدّین محمد بن محمد النّغندری به شیخ ابوسعید ابوالخیر میرسد که زرّینکوب و شفیعی کدکنی آن را پذیرفتهاند.
علاقه به تصوّف از همان دورۀ کودکی، احتمالاً بر اثر شرکت در مجالس صوفیان در معیّت پدر، در دل عطّار رسوخ کرده بود. او یکی از بواعث تألیف تذکرةالاولیاء را دوستی این طایفه میداند که از کودکی در دلش موج میزده و همه وقت مفرّح دل او سخن ایشان بوده است.
از میان آثار بسیاری که به نام عطّار پرداختهاند و به او نسبت دادهاند نسبت چند اثر به او مسلّم است که از این قرارند: مثنویهای اسرارنامه، الهینامه، منطقالطیر، مصیبتنامه، مجموعۀ خودفراهمآوردۀ رباعیات به نام مختارنامه و شرح احوال و اقوال مشایخ صوفیه به نثر به نام تذکرةالاولياء، و دیوان قصاید و غزلیات.
در مقدمۀ تذکرةالاولياء عطّار را مردی مییابیم با ایمانی عمیق به شریعت و اعتقادی استوار به طریقت که نگران سرانجام خویش و مردم از چشمانداز دین و تعهّد عمیق نسبت به رستگاری مردم و رستگاری خود از راه خدمت به آنان است. چنین مینماید که عطّار قصاید و غزلیات عارفانه و تذکرةالاولياء خود را در کنار کارهای دیگرش به تدریج پدید آورده است، چنان که رباعیات مختارنامه را نیز به تفاریق در طول زندگی سروده است اما اینکه تدوین نهایی دیوان و تذکرةالاولياء چه زمانی صورت گرفته است و کدام یک از این دو مقدم بر دیگری تدوین شده است به طور قطع معلوم نیست؛ چنانکه ترتیب زمانی سرودن مثنویهای چهارگانه او نیز محل اختلاف است.
نثر تذکرةالاولياء در شمار زیباترین و جذابترین نمونههای نثر فارسی است. اگر از جملاتی چند مسجّع و خیالانگیز که در آغاز تراجم احوال هریک از مشایخ به تناسب خصوصیات و صفات غالب آنها آمده است و گویی نوعی هنرنمایی ادبی درجهت پسند ادبای عصر است بگذریم، نثر این کتاب، ساده، استوار و در مواردی شورانگیز و حاکی از اعتقاد و صمیمیت عاطفی نویسنده نسبت به موضوع است. اگرچه سادگی و روشنی زبان در مثنویهای او گاهی سبب تسامح در کاربرد قواعد دستوری و عدم دقت در کاربرد حروف اضافه و واژههایی با تخفیف و تلفظهای ناآشنا میشود تاآنجاکه گاهی اعتراض ادبا را برمیانگیزد. اما زبان او در مثنویهایش، رویهمرفته، ساده روشن و تقریباً عاری از لغات دشوار و ساختارهای نحوی پیچیده و تلمیح و تصویرهای متکلّفانه است و به همین سبب و بهخصوص در آغاز آنها، که بیان عواطف و اندیشههای شاعر توجه به مخاطبان عام ندارد بسیار زیباست.
از میان چهار مثنوی عطّار، اسرارنامه برخلاف سه مثنوی دیگر حاوی داستانی جامع نیست که حکایاتی کوتاه و بلند را در خود جا داده باشد.
الهینامه، با همان وزن اسرارنامه (هزج مسدس محذوف) دومین مثنوی عطّار است که در چاپ شفیعی کدکنی در بیست و دو مقاله تنظیم شده است، اما برخلاف اسرارنامه دارای داستانی جامع است که داستانهای کوتاه و بلندی در درون آن جای گرفته است، یعنی همان طرح و ساختار کلی که در مثنویهای منطقالطّير و مصیبتنامه نیز رعایت شده است. در الهینامه نیز زهد و شریعت بر طریقت غلبه دارد و در واقع این کتاب مرحلۀ آمادهسازی و مقدمۀ ورود در طریقت است. در کتابهای اسرارنامه و الهینامه عطّار را در برزخ میان زهد و شریعت از یکسو و طریقت انقلابی مبتنیبر عشق از سوی دیگر میبینیم. در این دو کتاب، اگرچه معارف عرفانی از آن نوع که در آثار حلّاج و بایزید و احمد غزّالی و عینالقضات میبینیم، نیز مطرح می شود، اما گویی مخاطب عام و وظیفۀ تعلیمی، عطّار را وامیدارد تا با احتیاط بیشتر سخن گوید و کمتر از مرز زهد و شریعت پای آن سوتر گذارد.
منطقالطیر زمینۀ گذشتن از این مرز را فراهم میآورد. شیوۀ بيانیِ تمثيل رمزی انتخاب کردن، و از ابهام این شیوۀ بیان چون پیشینیان پیروی کردن، جرئت لازم را برای بیان معارف دقیق عرفانی در اختیار عطّار میگذارد. منطقالطیر داستان مرغانی است که دردِ جستجوی مَلِکی را دارند که باید بر آنان فرمانروایی کند. آنان در مجمعی هدهد را به رهبری انتخاب میکنند و راهی دراز، که از هفت وادی خطرناک (= مراحل طیّ مقامات معنوی و کسب کمال روحی) میگذرد، در پیش میگیرند. در اسرارنامه و الهینامه اندیشۀ غالب در دعوت به راه امن و سلامت شریعت، که باید با عقل و ایمان و پرهیز و عبادت سپرده شود، غلبه دارد؛ راهی که سرانجام بنده را به بهشت برساند و از عذابهای آخرت برهاند. دعوت به راه پرخطر عشق و کفر و بدنامی طریقت با منطقالطیر آغاز میشود. راهی که سرانجام نه به بهشت، بلکه به دیدار معشوق و فنای از خویش منتهی میگردد. راه طریقت مانند راه شریعت مستقیم نیست که چون به شرط سپرده شود با عنایت حق به مقصد برسد، راهی است که سپردن آن همت بلند و عشق عمیق میطلبد.
مصیبتنامه در ساختار کلی شبیه منطقالطیر است، اما داستان آن با داستان منطقالطیر تفاوت بسیار دارد. کتاب با حمد خدا و نعت پیامبر(ص) و ذکر معراج و مناقب چهار خلیفه شروع میشود و سپس ابیاتی در بیان فضیلت امام حسن و امام حسین(ع) آمده و آنگاه بلافاصله ابیاتی در نکوهش تعصب.
مصیبتنامه شاید اولین داستان عرفانی باشد که در آن سفر روحانی سفر بازگشت از عالم غیب و افلاک به خاک است.
مثنویهای عطّار، گذشته از اشتمال آنها بر اندیشههای عرفانی، سرشار از حکایتهای کوتاه و بلند است که گستردگی و تنوع آنها را در هیچ کتابی تا این حد نمیبینیم. این حکایتها آینۀ تمامنمای زندگی، عادات و عقاید و رفتار مردم عصر عطّار و اعصار پیش و پس نزدیک به عصر اویند. شخصیتهای این حکایتها از قشرهای مختلف مردمی از عطّار و دبّاغ و کنّاس و گلخنتاب گرفته تا شیخ و صوفی و زاهد و شاه و وزیر و حتی شوریدگان و دیوانگاناند. غالب این حکایتها کوتاه است و در آنها جلوههایی از حیات اجتماعی نشان داده شده است. شیوۀ روایت عطّار بیان روشن و موجز این قصهها به منظور جلب مخاطبان و تفهیم مطالب عرفانی به آنان است، اما او گاهی هم با پرداختن به داستانهای بلند و توصیف حالات بیرونی و درونی شخصيتها، هنر داستانسرایی خود را نشان میدهد.
اندیشههای عطّار در مثنویهایش ترکیبی از زهد و شریعت و عشق و طریقت است. در دو کتاب اسرارنامه و الهینامه مفاهیم زهدآمیز و شریعت برجستگی دارد و در مثنویهای منطقالطیر و مصیبتنامه مفاهیم و تجارب عرفانی از نوع عرفان انقلابیِ مبتنیبر عشق عارفانی چون حلاج، و بایزید بسطامی و احمد غزالی و عینالقضات غلبه دارد؛ همان عرفانی که پیرو شیخ را در سیر و سلوکی نمادین از مسجد بیرون میآورد و در جنون ناشی از عشق به میخانه و خرابات میکشد.
به قلم دکتر تقی پورنامداریان
برگرفته از مقالۀ «عطّار نیشابوری»، تقی پورنامداریان، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، زیرنظر اسماعیل سعادت، ج ۴، انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۱، صص ۶۴۴-۶۴۹.
فردوسیشناخت (۱۶)
فرانَک، مادر فریدون، را باید از زنان زندگیساز شاهنامه دانست. او توانست تا شانزدهسالگی فرزندش را از چنگال خونریز ضحاک نگاهبانی کند و به او یاری رساند تا کار ضحاک را بسازد و پس از هزارسال پادشاهی ایران را بازستاند. کار فرانک با پیروزی فریدون و بر تخت نشستنش تمام نشد، بلکه با شروع پادشاهی فریدون مسئولیت تازهای پیدا کرد.
▫️برپایه روایت فردوسی، چون خبر به فرانک میرسد که فریدون پیروزمند بر تخت نشسته است، خود را برای مسئولیتهای تازه آماده میکند:
پس آگاهی آمد ز فرخ پسر
به مادر که فرزند شد تاجور
نیایشکنان شد سر و تن بشست
به پیش جهانداور آمد نخست
همی آفرین خواند بر کردگار
بر آن شادمان گردش روزگار
(فریدون، ب ۱۵، ۱۶ و ۱۸)
نخستین کار فرانک سپاس و نیایش خدای جهانداور است؛ خدایی که ایرانیان در همیشه تاریخ چنان به یکتایی و یگانگی ستايش میکردهاند که اگر آنها را نخستین یکتاپرستان عالَم بدانیم بیراه نیست.
پس از سپاس و نیایش، فرانک نیازمندان را درمییابد تا سپاسگزار عملی دادههای خداوند باشد؛ نیازمندانی که بر اثر بیداد درازدامن ضحاک به خاکساری نشستهاند یا در همراهی قیام کاوه و فریدون جان و مال خود را فدای میهن کرده و آسیب دیده بودند:
از آن پس هرآنکس که بودش نیاز
همیداشت روز بد خویش راز
نهانش نوا کرد و کس را نگفت
همی راز او داشت اندر نهفت
(۱۹ و ۲۰)
▫️اینجا دو تدبیر حکیمانه در زبان فردوسی جاری است؛
یکی) توجه به نیازمندان آبرومند که نیاز خود را پنهان کرده و بر زبان نمیآورند،
دیگر) یاری رساندن پنهانی به آنها زیرا آبروی نیازمند بهمراتب بیشتر و ارزشمندتر از آن چیزی است که به او داده میشود و نباید به آبرویش در برابر با دادهای ناچیز آسیب زد.
و این رفتار حکیمانه از آموزههای دینی ایرانیان است که بر زبان فردوسی آمده است، آموزههایی که از زردشت تا پیامبر اسلام (ص) بدان سفارش شده است.
▫️کار دیگر فرانک سپردن گنجهایی است که از پدران فریدون به امانت پیش او بود؛ گنجهایی که متعلق به مردم و کشور بود و باید برای سربلندی و پیشرفت ایران خرج میشد؛ گنجهایی که فرانک با درستکاری و امانتداری حتی در روزهای سختِ پنهانشدن و جنگ و گریز بدان دست نزده بود و آن زمان بهکار آمد؛ ثروتی که باید در زمان خود و برای رفاه مردم خرج میشد:
از آن پس همه گنج آراسته
فراز آوردندهش نهان خواسته
گشاده در گنج را گاه دید
درم خوار شد چون پسر شاه دید
(۲۵ و ۲۷).
محمدجعفر محمدزاده
عبدالحسین زرّینکوب، ادیب، مورخ و نویسندۀ معاصر و استاد دانشگاه تهران، در روزهای پایانی اسفند ۱۳۰۱ش. در بروجرد زاده شد. گاه، تاریخ تولد او را ۲۷ اسفند این سال نوشتهاند اما دراینباره سند دقیقی وجود ندارد و به قول خود او، «هر سال، یک دو روز از نوروز پیرتر بود». زرّینکوب در زادگاهش به مدرسه رفت و تحصیل خود را تا پایان سال پنجم متوسطه در «رشتۀ علمی» در بروجرد ادامه داد. به سبب تعطیل شدن کلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان شهر، برای ادامۀ تحصیل، به تهران رفت، اما «رشتۀ ادبی» را برگزید و در ۱۳۱۹ش، تحصیلات متوسطه را به پایان برد و در میان دانشآموزان رشتۀ ادبی سراسر کشور رتبۀ دوم را به دست آورد.
در آذرماه ۱۳۲۰ در امتحان ورودی دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران رتبۀ اول را کسب کرد، اما به الزام پدر، ناگزیر از ترک تهران شد و در خرمآباد و بروجرد به کار معلّمی در مدارس پرداخت. در ۱۳۲۴ش، در امتحانات ورودی دانشکدۀ علوم معقول و منقول (بعد: الهیات و معارف اسلامی) و نیز دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران با کسب رتبۀ اول پذیرفته شد و رشتۀ ادبیات فارسی را برگزید.
زرّینکوب در ۱۳۲۷ش، با به دست آوردن رتبۀ اول، در مقطع لیسانس فارغ التحصیل شد و از ۱۳۲۸ش، تحصیل در مقطع دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران را آغاز کرد. در دانشکدۀ ادبیات محضر استادانی چون بديعالزمان فروزانفر، احمد بهمنیار، عباس اقبال آشتیانی، عبدالعظیم قریب، جلالالدین همایی، علیاصغر حکمت، سعید نفیسی و ابراهیم پورداوود را درک کرد و در ۱۳۳۴ش از رسالۀ دکتری خود با عنوان «نقد الشّعر، تاریخ و اصول آن»، که به راهنمایی بدیعالزمان فروزانفر تألیف شده بود، دفاع کرد. پس از آن، برای تدریس در دانشگاه تهران دعوت به کار شد و از ۱۳۳۵ش، با رتبۀ دانشیاری، در دانشکدۀ علوم معقول و منقول آغاز به کار کرد و، پس از دریافت رتبۀ استادی دانشگاه تهران در ۱۳۳۹ش، چندی نیز در دانشسرای عالی تهران، دانشکدۀ هنرهای دراماتیک و دورۀ دکتری ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تدریس پرداخت.
در سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ش. در آمریکا به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای کالیفرنیا و پرینستن به تدریس تاریخ ایران و تاریخ تصوّف پرداخت که حاصل درسهای او دربارۀ عرفان و تصوّف ایرانی رسالهای بود که در ۱۹۷۰م. به زبان انگلیسی در شمارۀ اختصاصی مجلۀ مطالعات ایرانی منتشر شد. پس از بازگشت به ایران، به دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران منتقل شد (۱۳۴۹ش) و در دو گروه آموزشی «ادبیات فارسی» و «تاریخ» به کار پرداخت.
زرّینکوب در ۱۳۶۸ش/ ۱۹۸۹م، به عنوان نمایندۀ ایران در جلسات یونسکو در پاریس، که دربارۀ طرح تألیف مجموعۀ تاریخ تمدنهای آسیای مرکزی تشکیل شده بود، شرکت کرد و در بخشی از سالهای پایانی حیات خود، همکاری با برخی از مراکز علمی کشور را پذیرفت؛ چنانکه در ۱۳۷۳ش، سازمان نقشهبرداری کشور برای تدوین اطلس تاریخ ایران (تهران، ۱۳۷۸ش) از او یاری طلبید و فصلهای مربوط به تاریخ هخامنشیان، سلوکیان ،اشکانیان طاهریان، صفاریان، سامانیان و غزنویان به اهتمام او تألیف شد. همکاری او با مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از ۱۳۷۴ش آغاز شد که تا پایان عمر ادامه یافت.
زرّینکوب، پس از تحمل حدود دو سال رنج بیماری، سرانجام در روز چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ش در تهران درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. بنابر وصیّت او، کتابخانۀ شخصیاش به مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی اهدا شد.
در بررسی شخصیت علمی زرّینکوب، او را از قلههای شامخ فرهنگ ایرانی، بنیانگذار نقد نو در ایران، بزرگترین مورّخ اندیشهها و ادبیات، و نیز جامع معارف قدیم و جدید، علوم اسلامی و روشهای جدید تحقیق دانستهاند، و ویژگیهای گوناگون برای نشان دادن شخصیت علمی و انسانی او برشمردهاند.
زرّینکوب از جوانی در حوزههای گوناگون، مانند قصّهنویسی، نمایشنامهنویسی و ترجمه فعالیت کرد، اما تحقیق را بر آنها ترجیح داد. بیشک، یکی از عوامل موفقیت او در کار تحقیق، زباندانی او بود؛ چنانکه بهجز تسلط بر زبان عربی، که از دوران کودکی و نوجوانی برای او حاصل شده بود، با زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی و اسپانیایی نیز آشنایی کافی داشت.
در حوزۀ تحقیقات ادبی تألیفات زرّینکوب متعدد و متنوع است. به عنوان نمونه میتوان از کتابهایی مانند نقد ادبی، با کاروان حلّه، شعر بیدروغ، شعر بینقاب، سیری در شعر فارسی و از گذشتۀ ادبی ایران نام برد.
بخشی از زندگانی علمی زرّینکوب صرف مطالعات تصوفشناسی و مولویپژوهی شد و کتابهایی مانند ارزش ميراث صوفيه، جستجو در تصوف ایران، دنباله جستجو در تصوّف ایران، سرّ نی، بحر در کوزه و پله پله تا ملاقات خدا از آن جمله است.
زرّینکوب تعدادی از مقالات فلسفی و اخلاقی خود را در با کاروان اندیشه گرد آورد. تعدادی از کتابهای او نیز تکنگاری دربارۀ شخصیتهای علمی و فرهنگی ایران و اسلام است، مانند از کوچۀ رندان (دربارۀ زندگی و اندیشۀ حافظ؛ ۱۳۴۹ ش)، فرار از مدرسه (دربارۀ زندگی و اندیشۀ ابوحامد غزالی؛ ۱۳۵۳ ش)، پیر گنجه در جستجوی ناکجاآباد (دربارۀ زندگی و اندیشۀ نظامی گنجوی؛ ۱۳۷۲ ش)، شعلۀ طور (دربارۀ زندگی و اندیشۀ حلاج؛ ۱۳۷۷ ش) و صدای بال سیمرغ (دربارۀ زندگی و اندیشۀ عطار نیشابوری؛ ۱۳۷۸ ش).
همچنین، حاصل بخشی از کوششهای علمی زرّینکوب بیش از ۳۵۰ عنوان مقاله است، که خود او برخی از آنها را در چند مجموعه مقاله گردآوری کرد: یادداشتها و اندیشهها (۱۳۵۱ش)، نه شرقی، نه غربی، انسانی (۱۳۵۳ش)، از چیزهای دیگر (۱۳۵۶ش)، با کاروان اندیشه (۱۳۶۳ش)، دفتر ایام (۱۳۶۵ش)، نقش بر آب (۱۳۶۸ش) و حکایت همچنان باقی (۱۳۷۶ ش). این مقالهها پیشتر در نشریههای گوناگون از جمله سخن، جهان نو، یغما، راهنمای کتاب، مهر، مهرگان، انتقاد کتاب، کتابهای ماه، مروارید، مرزهای دانش، فردوسی و علم و زندگی چاپ شده بود.
برای مطالعۀ متن کامل این مقاله به دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، ج سوم (صص ۵۲۵-۵۲۸)، چاپ انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۸ مراجعه شود.
به قلم روزبه زرّینکوب
کمتوجهی و دوری از شناخت مفاخر فرهنگی و بیگانگی با آثار زبان و ادبیات فارسی، کاهش تولیدات فاخر زبانی نقطه آسیبپذیری فرهنگ و زبان فارسی است.
از مشکلات ایران فرهنگی در طول تاریخ دشمنی با این زبان و فرهنگ بوده است و این دشمنی از زمان حمله اسکندر به ایران آغاز شده و در سدههای نخست هجری تکرار شد و با حمله مغول به سرزمینهای ایران به اوج خود رسید و البته هربار مهاجمان برغم آسیبهای نخستین در درازمدت نه تنها نتوانستند به این فرهنگ آسیب برسانند بلکه در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی هضم و جزئی از آن شدند.
کارهای غیر فرهنگی برای مصادره، تحریف و وارونه نمایی از آثار و مفاخر ایرانی جریانی غیر فرهنگی است و مقابله و هوشیاری وظیفه پاسداران ایران فرهنگی است.
زبان، زادگاه، نژاد و زندگی نظامی گنجوی، بزرگترین سراینده حماسههای عاشقانه پارسی ثبت و ضبط است و برای شناخت این شاعر بلندآوازه پارسیگو هیچ منبعی مانند دیوان اشعار او گویا و مستند نیست که در آن خود را "دهقان فصیح پارسیزاد" معرفی کرده است و خیلی روشن درباره زبان خود گفته است:
نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاوار اوست
گواه اصالت شعر نظامی صدها نسخه خطی در موزهها و کتابخانههای معتبر جهان است؛ به عنوان نمونه تنها فرهنگستان هنر ایران فهرستی از هفتاد نسخه خطی را که افزون بر ارزش تاریخی دارای ارزش هنری اعم از خط، نقاشی و نگارگری دارد، جمعآوری و معرفی نموده که قدیمیترین آن مربوط به اوایل سده هشتم و تازهترین آنها مربوط به دوره قاجار است.
اصالت و فراوانی نسخههای خطی شعر نظامی گنجوی آنگونه است که فقط در موزه ملک تهران ۲۲ نسخه خطی از شعر نظامی گنجوی نگهداری و در معرض دید عموم قرار گرفته است؛ و همین بس که بدانیم فقط از مخزنالاسرار نظامی تاکنون ۶۵ نسخه خطی در جهان شناسایی شده است.
اگر امروز زادگاه و مزار نظامی گنجوی از ایران جدا افتاده باشد؛ نمیتوان پنهان کرد و نادیده گرفت که گنجه روزگاری مرکز شعر و ادب فارسی بوده به نحوی که جمالالدین خلیل شروانی در کتاب نزههالمجالس که در اوایل سده هفتم تالیف کرده است از ۲۴ شاعر رباعیسرای پارسیگوی این شهر نام برده و نمونه شعر آنها را در اثر ارزشمند خود آورده است، اثری که نسخه خطی آن در کتابخانه سلیمانیه استانبول نگهداری میشود و برای نخستين بار هلموت ریتر آلمانی در سال ۱۹۳۳ م آن را به جهان ادبیات معرفی کرد و مرحوم دکتر امین ریاحی آن را تصحیح و همراه با توضیحات منتشر نموده است.
نکتهی با اهمیت دیگر آنکه نظامی در شعرش بیش از چهل بار از ایران یاد کرده و بارها زبان خود را پارسی و یا دری دانسته است، حال گیریم که با جعل و وارونه نمایی اشعاری را به نظامی گنجوی نسبت دادند؟ با صدها نسخه خطی نظامی و با تاثیر ژرف او بر شعر و ادبیات پارسیگویان جهان از شبهقاره تا خراسان و ایران و عراق تا فرارودان چهخواهند کرد؟!
باید بدانیم و بدانند که فرهنگ از جنس اموال منقول نیست که خریدنی یا جداشدنی باشد؛ بخش عمده فرهنگ میراث ناملموس و متعلق به آن تمدن است و به عنوان هویت فرهنگی آن تمدن باقی خواهد ماند، حال آنکه اسناد ملموس و کهن این پیوستگی و وابستگی در دسترس است.
محمدجعفر محمدزاده
وجود لهجههای مختلف نزدیک به هم از یک زبان در میان اقوام همنژاد امری است که اختصاص به این سرزمین ندارد و در همه جای دنیا نمونۀ آن را میتوان یافت. در کشور فرانسه از روزگار قدیم دو لهجۀ اصلی وجود داشته که یکی از آنها از قرن یازدهم تفوق یافته و زبان رسمی کشور قرار گرفته و آن دیگری به صورت لهجههای محلی هنوز باقی است.
غرض این است که بدانیم این حال تنها در کشور ما رخ نداده است. اقوامی که قرابت نژادی و زبانی با هم دارند برای تفهیم و تفاهم محتاج وسیلۀ مشترکی هستند و به این سبب اگر لهجههای ایشان با هم نزدیک و از یک اصل باشد، به طبع یکی از آن لهجهها را رجحان مینهند و به عنوان زبان مشترک برمیگزینند. این زبان البته در اصل به یکی از نواحی آن سرزمین اختصاص داشته است، اما پس از آنکه به این طریق توسعه و کمال یافت دیگر به ناحیۀ خاصی تعلق ندارد بلکه زبان مشترک همۀ مردمان آن سرزمین محسوب میشود. اما سیاستهای خارجی که از چندی پیش در کشور ما نفوذ یافته است یکی از وسایل پیشرفت و غلبۀ خود را در ایجاد تفرقه و نفاق میان اقوام ایرانی دیده و در این راه کوششها کرده است یک جا غرور قومیت را تقویت کرده و استقلال زبان را وسیلۀ ایجاد یا تحکیم استقلال سیاسی نشان داده و جای دیگر مردم سادهلوح را برانگیخته تا میان خود و برادران خویش اختلاف جزئی و نادرست بیابند و خود را به سبب آنکه لهجۀ محلی ایشان عیناً همان زبان رسمی کشور نیست مظلوم بپندارند و دندان کینه بر هم بفشارند.
عجبا مگر زبان فصیح و ادبی فارسی امروز زبان کدام ناحیۀ خاص است تا نواحی دیگر از آن اعراض کنند و بخواهند لهجۀ محلی خود را به جای آن بنشانند؟ همۀ اقوام ایرانی در تشکیل و تکمیل زبان فارسی سهیم بودهاند و مشکل میتوان گفت سهم کدام ناحیه بزرگتر است.
«فرهنگ مشترک»، دکتر پرویز ناتل خانلری
در:
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۴۰۲، ج ۲، ص ۵۸۲- ۵۸۴]
به نام خداوند جان و خرد
از فرزند ایران
به کشورهای حوزهی تمدن ایرانشهر!
از ایران و عراق و آذربایگان و ارمنستان و قرقیزستان و ازبکستان و قزاقستان و تاجیکستان و افغانستان تا پاکستان و هند و چین و روسیه!
نوروز، فصل مشترک ماست
به شما و همتباران اهورایی درود می فرستم که آرایهی زیستنگاه جهان هستید!
نوروز، فصل مشترک همهی ماست. هر دلی که به عشق نوروز میتپد، معبد عاشقان است و هرکس که نوروز را جشن میگیرد ایرانی و عضوی از جامعهی بزرگ ایرانشهر است.
ما ملتهای هزارهها هستیم. ریشههای ما تا عمیق تاریخ است. ما را با اسطورهها و افسانههایمان میشناسند. جهان در برابر مفاهیم بلند انسانی که در افسانههای ما جریان دارد، کلاه از سر بر میدارد.
در افسانهها و اسطورههای ما راستی، نیکنامی، آوازهی اجتماعی، میهنپرستی، نوعدوستی، عشق، احترام به حقوق بشر، پایههای زندگی اجتماعی است.
ما وارث انسان کامل، رستم دستان هستیم. رستم، نماد انسان آرامانگرای ایرانی است. او خود سرچشمه قدرت است؛ اما قدرت را در مردم نوازی و پاسداری از ایران بزرگ به کار میگیرد.
در رگهای ما خون آرش کمانگیر، جاری است او که تمام هستی خود را در زه کمان خود نهاد تا آرش بمیرد؛ اما ایرانی و ایران بماند. ما به خود میبالیم که سیاوش، پاکترین و زیباترین جوان صلح طلبی که برای پرهیز از خشونت و جنگ، ترک پدر نمود و تن به غربت داد و قربانی صلح طلبی شد، از تبار ماست.
ما وارث کورش بزرگ، نخستین حکمران دادگستر و نخستین پادشاه منادی صلح بشریت، هستیم.
نوروز، نشانه و پرچم ماست. سزاوار است که همه، این پرچم را در دلهای خود به اهتزاز درآوریم.
استعمار، سیصد سال است که با فریب و نیرنگ، تلاش نمود تا در نخستین گام، ما را از ریشههای خودمان جدا کند و در گامهای بعدی زبان و فرهنگ ایرانشهری ما را روز به روز استحاله نماید و ما را با این شیوههای پلشت از افسانهها و اسطورههایمان جدا کند و تا اندازهای به اهداف پلشت خود رسیده است.
اکنون که در بستر فضای مجازی و گروههای اجتماعی، ملتها به هم نزدیک شدهاند، دوران آن رسیده که به ریشهها برگردیم و قلههای ادب و فرهنگ خود از رودکی و فردوسی و بیهقی تا سنایی و عطار و مولوی و حافظ و سعدی و دیگر افتخارات خود را دریابیم و نهضت بازگشت به اصل و ریشه های ایرانشهری را بیاغازیم.
ما یک ملتی به هم تنیده هستیم از افتخارات ما این است که با وجود تنوع و گوناگونی قومیتها، تاریخ سراغ ندارد در ایرانشهر، جنگ قومیتی رخ داده باشد.
هزاران سال است در سایهی مکتب شاهنامهی فردوسی، اقوام ایرانشهری چون زنجیر پولادین به هم پیوستهاند. مکتب فردوسی به ما میآموزد که انسانِ ایرانی، انسانی خردگرا، میانه رو، صلح طلب، نوع دوست است که میهن خود را آباد، آزاد و شاد میخواهد.
نوروز، نماد و نشانهی ایران و کلید در گنج فرهنگ و تمدن ایرانشهری است. پاسداشت نوروز، پاسداشت فرهنگ انسان مدار ایرانی است.
یکی از مهمترین ویژگیهای انسانهای موفق برای زندگی در دنیای دیجیتال داشتن «قدرت گزینش» است.
اگر ما مؤلفههای فرهنگی و انسانی خود را به درستی و هنریترین شکل به فرزندانمان معرفی نکنیم، آنها نمیتوانند در بین همه مؤلفههای فرهنگیِ متنوع جهان، گزینشی درست، متناسب با فرهنگ و تمدن ایرانشهری داشته باشد.
بنابراین:
نخست، پیشنهاد میکنم با همکاری همهی کشورهای حوزهی تمدن ایرانشهری، پرچمی مشترک با عنوان « پرچم نوروز» طراحی شود و در روزهای جشن نوروز، این پرچم در کنار پرچم ملی کشورها به اهتزاز درآید.
دو دیگر پیشنهاد میکنم هر سال پایتخت یکی از کشورهای حوزهی تمدن ایرانشهری به عنوان «پایتخت نوروز» به جهانیان شناسانده شود و برای حضور علاقهمندان و گردشگران به پایتخت نوروز، دولتها، زمینهها و تسهیلات کافی و لازم را فراهم کنند.
برای شناساندن فرهنگ ایرانشهری و گسترش مفاهیم نوروز به ملتهای جهان، سزاوار است در پایتخت نوروز، جشنوارههای جهانی ادبیات و هنر ایرانشهری و نمایشگاههای بزرگ کتاب، در بارهی نوروز و فرهنگ ایرانشهری برگزار گردد.
ایدون باد!
فرزند ایران
علی گودرزیان ع پایدار
سرچشمه : سیمرهی شمارهی 714(چهارشنبه 23 اسفند 1402)