آن‌چه اسباب ماندگاریِ این اثر هشتصدساله را فراهم آورده، شاید در توان یک پژوهشگر به‌تنهایی نباشد؛ اما حق‌گزاری درمورد گلستان سعدی به‌ویژه پس از آن‌که داستان‌نویسی به برخی حکایت‌های گلستان هجمه وارد کرده‌است، بر شانه‌ی هر پژوهشگر ادب فارسی سنگینی می‌کند؛ خاصه آن‌که می‌دانیم این اثر از سده‌ی 17 میلادی (1634) از مرزهای ایران خارج گردیده، و نخست به زبان‌ فرانسه برگردانده شد، و در کتاب‌های درسی کودکان فرانسوی از سده‌ی نوزدهم راه یافته‌است، و این‌همه نشان از اهمیت اخلاقیِ این متن اثرگذار دارد. ترجمه‌های بعدی آن به زبان آلمانی و انگلیسی و لاتین و هلندی و اسپانیایی و درمجموع اغلب زبان‌های زنده‌ی جهان، حکایت دارد که پاس‌داران این شاه‌کار ادبی دیگر تنها فارسی‌زبانان نیستند؛ بل‌که اثری جهانی‌ست. شاید جالب باشد که تنها 20ترجمه‌ی متفاوت گلستان به زبان انگلیسی وجود دارد، و جالب‌تر آن‌‌که بسیاری از شاعران و نویسندگان اروپایی از گلستان سعدی و حکایت‌هایش در متن‌های خود بهره برده‌اند. مانند: لافونتن، گوته، ولتر.

سعدی در خانواده‌یی پرورش یافت که همه‌ی قبیله‌ی وی عالمان دین بودند. نمونه‌اش داییِ وی است که قطب‌الدین شیرازی‌ از دانشمندان و عارفان مشهور سده‌ی 7 و 8 قمری‌ست.

در ایام کودکی متعبّد و مَولِع زهد و پرهیز بود، و آن را در حکایت 7 باب دوم (در اخلاق درویشان) با چنین جمله‌هایی بیان کرده‌است: شبی در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته....

استادان بزرگی را دیده و محضرشان را درک کرده؛ مانند: شیخ شهاب الدین ابوحفص سهروردی (از نام‌دارترین شیوخ متصوفه) صاحب کتاب «عوارف المعارف» که در بوستان از او پند عارفانه‌یی را به شعر آورده که:

مرا شیخ دانای مرشد، شهاب / دو اندرز فرمود بر روی آب

یکی آن‌که در جمع بدبین مباش! / دگر آن‌که در نفس خودبین مباش

 و شیخ ابوالفرج ابن جوزی (فقیه و محدث و متکلم و تاریخ‌نگار حنبلی که نسب‌اش به ابوبکر می‌رسد) و در سقوط بغداد به دست هلاکوخان کشته شد. در باب دوم گلستان حکایتی شیرین و بلند از ابوالفرج این جوزی آورده که

چندان که مرا شیخ اجلّ ابوالفرج بن جوزی -رحمة الله علیه- به ترک سماع فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت کردی، عنفوان شبابم غالب آمدی و هوا و هوس طالب. ناچار به خلاف رای مربّی، قدمی برفتمی و از سماع و مجالست حظی برگرفتمی و چون نصیحت شیخم یاد آمدی گفتمی:

قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را / محتسب گر می خورد معذور دارد مست را...

اما گلستان

سعدی در گلستان یک نویسنده‌ی پراگماتیسم (عمل‌گرا)ست. تجربه‌های فراوان او در سفرهای طولانی به غرب و شرق ایران، در گلستان در حکایت‌های کوتاه بسته‌بندی شده‌است.

دنیایی که در گلستان سعدی شاهد آن هستیم، واقعی، رنگارنگ، زیرکانه، جامع، آگاه و مناسب برای اغلب طبقات اجتماعی‌ست.

نثر گلستان هم نثری آراسته است: سهل و ممتنع (ساده و تکرارناپذیر)، آهنگین و گوش‌نواز، کوتاه و اثرگذار

این کتاب بارها به زبان فارسی تصحیح شده است؛ از پژوهش‌گران این اثر، می‌توان به: محمد خزائلی، محمدعلی فروغی، خلیل خطیب رهبر، سعید نفیسی، محمدجواد مشکور و غلام‌حسین یوسفی اشاره کرد.

کتاب گلستان در زمان خود سعدی شهر‌ه‌ی خاص و عام شد و به شبه‌قاره‌ی هند هم کوچ کرد و در زمان زیست سعدی به زبان‌های هندی و بنگالی ترجمه گردید. 60بار در شبه‌قاره‌ی هند نویسندگان و شاعران به سبک گلستان کتاب نوشته‌اند؛ و به عبارتی، آن را بومی‌سازی کرده‌اند.

و همین طور دست به دست چرخید و زبان به زبان ترجمه شد.

گلستان، مجموعه‌ای‌ست از سه گونه‌ی مختلف نوشتاری:

نخست، تک جمله‌های کوتاه و پرمغز است:

  • نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر.
  • مشک آن است که خود ببوید، نه آن‌که عطار بگوید.
  • عالم ناپرهیزگار، کور مشعله‌دار است.
  • همه کس را عقل خود به کمال است و فرزند خود به جمال.
  • هرچه نپاید، دل‌بستگی را نشاید.
  • رونده‌ی بی‌معرفت، مرغ بی‌پر است و عالم بی‌عمل، درخت بی‌بر و زاهدِ بی‌علم، خانه‌ی بی‌در.
  • هر که سخن نسنجد، از جواب برنجد

دوم، حکایت‌هایی که طرح داستانی، هرچند ساده دارند؛ یعنی در آن گفت‌وگو، دو یا چند شخصیت و نقطه‌ی اوج دیده می‌شود؛ مانند:

جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان عالمی زده و بی‌حرمتی همی‌کرد. گفت: اگر این، دانا بودی، کار او با نادانان بدین جا نرسیدی.

سوم، متن‌های طولانی، مانند: دیباچه، نزاع سعدی با مدعی که در درون خود، طرح داستانی هم دارد؛ اما داستان صرف نیست.

گلستان پس از یک سفر طولانی 34ساله و پس از بازگشت به میهن و شهر شیراز در 654 قمری نوشته شده‌است. زمانی که اتابک مظفرالدین ابوبکر بن سعد بن زنگی به عقل و حسن تدبیر سرزمین فارس را از تعرض مغولان وحشی و خون‌خوار مصون داشته بود.

بی‌شک سعدی در میان مردم و پادشاه و شاهزادگان و وزیران و امیران درباری ارج و قرب و احترام بسیار داشته است.

امنیت سرزمین سبب شد سعدی بنشیند و نخست بوستان را در 655 بنویسد و سال بعد آن به نوشتن گلستان هشت باب (درست مانند هشت بهشت) که با سیرت پادشاهان شروع شده و به آداب صحبت پایان گرفته، بپردازد:

هر باب از این کتاب نگارین که بنگری / هم‌چون بهشت گویی از آن باب خوش‌تر است

هدف از نوشتن گلستان دو چیز بود:

یکی انشای بلیغ‌ترین و شیرین‌ترین نمونه‌ی نظم و نثر فارسی در لباسی که متکلّمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید.

دیگری، بیان مطالب اخلاقی و مسایل اجتماعی؛ آن‌چه برای عام و خاص از شاه تا گدا در تدبیر زندگی به کار آید و راه و رسم و سبک زندگی خود را با آن تنظیم کنند.

به‌حق هم در هر دو هدف سنگ تمام گذاشت و: هر کس به زمان خویشتن بود / من سعدی آخر الزمانم

با نوشتن گلستان تحولی در نثر فارسی پدید آورد که هم‌اکنون اگر بخواهیم خوب بنویسیم و خوب سخن بگوییم، باید پای در مکتب گلستان بگذاریم؛ زیرا به قول استاد همایی، هنوز دوره‌ی سلطنت ادبیِ سعدی پایان نیافته است.

جنس قلم سعدی در گلستان، یعنی نثر مسجع، یا نثری میان شعر و نثر ساده است. وزن دارد، قافیه یا همان سجع دارد؛ این شیوه در قرآن کریم و شعر خسروانی مربوط به عهد ساسانی به شکل شعر هجایی وجود داشته‌است.

برخی گلستان سعدی را سیاست‌نامه خوانده‌اند، و برخی آن را اندرزنامه می‌دانند؛ اندرزها و سیاست‌نامه‌ی سعدی، دو گروه مخالف و موافق دارد. برخی معتقدند عمر اندرزهایش تمام شده و برخی دیگر مانند اعتقاد دارند اگر گلستان درست خوانده، و از اندرزهایش به‌درستی بهره برده شود، بدون شک، انسان گلستان‌خوان، درک درست‌تری از جامعه‌ی واقعی و روزمره‌ی خود خواهد داشت، و راه‌کارها و تکنیک‌هایی که گلستان به انسان می‌آموزد، اغلب راه‌گشاست.

البته گلستان نیز مانند هر متن ماندگار و کاربردی، می‌تواند بد یا کج فهمیده شود. می‌توان آن را با حبّ بهترین اثر زبان فارسی، یا بغض زن‌ستیزی و کودک‌آزاری سنجید. راز ماندگاری یک متن، اما از این خط‌کشی‌ها فراتر است و به نظرم اگر شیخ اجل زنده بود، در پاسخ به این افراط و تفریط‌ها از زبان لقمان حکیم می‌گفت:

دریغ کلمه‌ی حکمت با ایشان گفتن:

آهنی را که موریانه بخورد

نتوان برد از او به صیقل زنگ

با سیه‌دل چه سود گفتن وعظ؟

نرود میخ آهنین در سنگ

یا می‌گفت:

گر هنرمند از اوباش جفایی بیند

تا دلِ خویش نیازارد و درهم نشود

سنگِ بد گوهر اگر کاسه‌ی‌ زرّین بشکست

قیمتِ سنگ نیفزاید و زر کم نشود

یا به آن‌که شتم او می‌گفت، می‌گفت:

دانا هرگز نام هیچ بزرگی را به زشتی نمی‌برد؛ حتا اگر مخالف او باشد!

نویسنده: سیده الهام باقری

 

 

 

کد خبر : 801

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوی توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمی شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید