سخنان دکتر ژاله آموزگار در بدرقهٔ استاد اسلامی ندوشن

«دکتر اسلامی عزیز!
به خاک ایران که تمام عمرت دوستش داشتی خوش آمدی! و اکنون خطابم به این سرزمین بزرگ است.
ایران عزیز! گوهر گرانبهایت که عشق به تو با وزش باد‌های کویری در وجودش جا گرفته بود به آغوشت بازگشته تا با تو بماند و همراه با تو به هزاران جوانه‌ای که از خاک سر برخواهد آورد راه و رسم وطن‌دوستی را بیاموزد. این فرزند صالح و خلف تو، کوه‌ها و کویر‌ها و دشت‌ها و رود‌ها و دریا‌های تو را، نهر‌ها و دریاچه‌های تو را، کوه‌های سرسبز و خشک تو را عاشقانه دوست داشت.
فرزندان دلبندت، شاعران و متفکران و دانشمندان بلندمرتبه آن را بزرگ داشت و به ما آموخت که بزرگشان بداریم. او در حسرت و به یاد تو ظاهراً در غربت درگذشت تا زمانی که به آغوش تو بازگشت. او آرامش را زمانی خواهد یافت که جسم بی‌جانش در آغوش تو آرام بگیرد.

ایران! سرزمین ما! عشق تو چگونه است که در وجود ما ایرانیان نهفته است و گاه سر برمی‌آورد و گاه خاموش است. اسلامی ندوشن تو را دوست داشت، اما تنها به دوست داشتن بسنده نکرد. او تلاش می‌کرد ایران را با همه خوبی‌ها و معایبش دوست داشته باشیم و به ایرانی بودنمان ببالیم.
در نوشته‌هایش نشان داد که باید این عشق بدون تعصب باشد. نشان داد که فرهنگ غنی تو از گردباد‌ها جان به در برده و هیچ رویدادی نمی‌تواند این درخت تناور را خشک کند چرا که به قول فرزند برومند تو اسلامی ندوشن: تا ریشه در آب است امید ثمری هست.

دکتر اسلامی هرگز به انقطاع این سرزمین نیندیشید و به تداوم فرهنگ تو تأکید داشت. ایران عزیز! او تو و تمدن تو را ارج می‌نهاد، اما خردمندتر از این بود که تمدن‌های دیگر را فراموش کند و از این رو از گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها سخن می‌گفت. سال‌ها پیش از اندیشمندان جهان خواست تریبون‌های آزاد گفتگو بگذارند و فارغ از سیاست‌های سیاستمداران، جهانی تازه بسازند.

سرزمین عزیز ما! این فرزندت را که هرگز نتوانست از تو دل بکند و به سویت باز آمده، در آغوش مهربانت جایش ده که تو با چنین فرزندانی هرگز تنها نخواهی ماند. ما تو را‌ ای ایران عزیز، به قول این فرزند تازه بازگشته‌ات از یاد نخواهیم برد.»

۲۹ آبان ۱۴۰۲
تهران، مؤسسهٔ روزنامهٔ اطلاعات
منبع: اطلاعات آنلاین

کد خبر : 761

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوی توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمی شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید