شاهنامه کتابی است که زن در سراسر آن حضور دارد؛ برعکس ایلیاد همر که در آن سیمای زن پریده رنگ و کم اهمیت است. زن در ایلیاد، آتش فاجعه را بر می‌افروزد و خود کنار می‌نشیند. این گونه است هلن که زیبایی شوم و تباه کننده‌اش موجد جنگ است.
در دوران پهلوانی شاهنامه، حضور زن لطف و گرمی و نازکی و رنگارنگی به ماجراها می‌بخشد. این زن‌ها هستند که به داستان های شاهنامه آب و رنگ بخشیده‌اند. اگر تهمینه نبود مرگ سهراب آن قدر موثر و غم انگیز جلوه نمی‌کرد. همین گونه است مرگ فرود اگر جریره نبود، و مرگ سیاوش اگر فرنگیس نبود، و مرگ اسفندیار اگر کتایون نبود، و مرگ رستم و تراژدی زال، اگر رودابه نبود. سیمای تراژیک زن در شاهنامه به نجیب‌ترین و پاکیزه‌ترین نحو یعنی به عنوان مادر و همسر جلوه می‌کند، نه به عنوان معشوقه.
در تمام داستان‌های شاهنامه حضور زن را می‌بینیم. در تمام دوران پهلوانی، از سودابه که بگذریم، یک زن پتیاره دیده نمی‌شود. اکثر زنان شاهنامه نمونه‌ی بارز زنِ تمام عیار هستند که در عین برخورداری از فرزانگی و بزرگ منشی، از جوهر زنانگی و زیبایی نیز به نحو سرشار بهره‌مندند.
زن خوب در شاهنامه، زنی است که زیبایی و رعنایی را با آهستگی و فرزانگی، و شرم را با خواهش جمع داشته باشد. شرم، نخستین صفت زن است. آوای نرم نشانه‌ی ادب و آزرم است و آهستگی نشانه ی بزرگ منشی.
صفت دوم، خرد و فرزانگی است. از این لحاظ زن همپایه‌ی مرد است، زیرا برای مرد نیز خردمندی مهم ترین صفت شناخته شده است. در کنار آهستگی و خردمندی و شرم و شایستگی، چاره گری و زبان آوری نیز صفت مقبولی است. نمونه‌ی بارز زنان کدبانو و چاره گر و سخندان، سیندخت زن مهراب کابلی و مادر رودابه است. این زن در جریان عشقبازی دخترش با زال چنان پختگی و تدبیر به خرج می‌دهد و چنان ظرافت را با زیرکی می‌آمیزد، که امر مشکل ازدواج زال و رودابه به همت او آسان می‌شود و کشورش از بلایی بزرگ که تا آستانه‌اش آمده نجات می‌یابد.
عشق در شاهنامه در عین برهنگی، پاک و نجیبانه است. رابطه‌ی زن و مرد بی آنکه به تکلّف و تصّنع گراییده باشد از تمدن و فرهنگ آن قدر مایه دارد که بتواند با ظرافت و پاکیزگی همراه باشد. در دوران پهلوانی شاهنامه، تنها یک مورد می بینیم که عشق به کام نمی‌رسد و آن عشق ناگهانی و نافرجام سهراب به گردآفرید است. و تنها در یک مورد، عشق، ناپاک و نارواست و آن عشق سودابه به سیاوش است.
(کتاب "آواها و ایماها" نوشته دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن صفحه 13)
فارسی‌بان خبر



بی‌گمان فردوسی شاعر بی‌بدیل حماسه سرای سرزمینمان است.  او دژ نفوذ ناپذیر فرهنگ پارسی‌ست که از نظم کاخی به فراخنای آسمان‌ها ساخت و  برای همیشه از گزند باد و باران در امان است. فردوسی سنبل اندیشه ناب ایرانی‌ست که در کتاب سترگش به بسیاری از خصایص نیکوی انسانی ازجمله، فرهنگ، دانش، دانایی، مردی و مردانگی، پهلوانی و ادب  اشاره می‌کند که بن مایه این تفکر ناب، خداپرستی و ستایش خرد و خردورزی است؛ به همین دلیل بسیاری از ادیبان واندیشمندان شاهنامه را خردنامه می‌دانند.  فردوسی در خلق این شاهکار بزرگ فرهنگی با نام خداوند،  اندیشه و خرد آغاز می‌نماید:
 به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد

 این نشان دهنده جایگاه ویژه این ظرفیت بی‌نظیر انسانی در تفکر و اندیشه  اوست که می‌تواند موجب زایش بسیاری از خصلت‌های نیک در جوامع بشری شود.
برابر پژوهش های صورت گرفته در ۷۲۵ بیت شاهنامه واژه خرد و در بیش از ۳۸۲ بیت واژه ترکیبی خردورزی استفاده شده است.
 در ادامه به تعدادی از ابیات که در آنها  واژه خرد وخردورزی آمده است اشاره می‌نمایم. این ابیات  برای همه کسانی که تشنه و خواهان  جامعه‌ای  هستند که چرخ‌های آن بر مدار عقلانیت بچرخد و از نعمت آن، خصوصیات نیکوی انسانی شکوفا و نهادینه  شوند راه گشاست.
 خرد رهنمای و خرد دلگشا
 خرد دست گیرد به هر دو سرای
 خرد افسر شهریاران بود
همان زیور نامداران بود
کسی کو خرد را ندارد ز پیش  
دلش گردد از کرده خویش ریش
 خرد چشم جان است چون‌ بنگری
 تو بی چشم جان آن جهان نسپری
 خرد بهتر از هرچه ایزد بداد  
 ستایش خرد را به از راه داد
 مدارا خرد را برادر بود
خرد بر سر جان چو افسر بود    
همیشه خرد را تو دستور دار
بدو جانت از ناسزا دور باد
همیشه بزی شاد و به روزگار  
همیشه خرد بادت آموزگار



 

 

 

 

 

 

    فارسی‌بان خبر

زبان و هویت ملی

قسمت دوم؛

زبان فارسی زبان معیار اقوام ایرانی به حساب می‌آید. آن دسته از اقوام ایرانی که با زبان یا گویشی غیر از فارسی سخن می‌گویند، تنها به واسطه زبان فارسی می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار، و منظور خود را به هم منتقل کنند؛  در غیر این‌صورت ترک، کرد، لر، لک، بلوچ‌ و غیره نمی‌توانند از راه گفتگو منظور هم‌دیگر را درک کنند.  بنا بر این زبان فارسی زبان مفاهمه اقوام مختلف ایرانی محسوب می‌شود و از این رو برای همه اقوام حائز اهمیت است. علاوه بر این بسیاری از  مفاخر علمی، ادبی و فرهنگی ما مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم نظامی گنجوی، حکیم عمر خیام، مولانا، سعدی، حافظ و اندیشمندان دیگری که نام همه آنها در این نوشتار نمی‌گنجد آثار خود را به زبان فارسی نوشته و به جهانیان عرضه داشته‌اند. به همین دلیل در میان ملل مختلف جهان به نام پارس یا فارس شهرت یافته و معرفی شده‌ایم. البته نباید از نظر دور داشت که ایران از تنوع قومی و فرهنگی خاصی برخوردار است و هر یک از این اقوام
علاوه بر احاطه به زبان فارسی، دارای زبان یا گویش محلی خاص خود نیز هستند که غالبا به آن سخن می‌گویند و آثار ادبی، عرفانی و هنری خاصی را به همان زبان تولید کرده‌اند که با زندگی فردی و اجتماعی آنها آمیخته است. حتی، ترانه، سرود و موسیقی محلی‌شان از آن آثار، جان‌مایه  می‌گیرد. در این‌جا ذکر یک نکته را لازم می‌دانم و آن اینکه زبان و ادبیات فارسی را آنگونه که معمول است نباید به عنوان مجموعه‌ای از واژگان، اصطلاحات و قواعد دستوری خاص  به حساب آورد، بلکه مشتمل بر همه زبان و گویش‌های اقوام مختلف این مرز و بوم است که با آنها صحبت می‌کنند و شعر می‌سرایند. زیرا هر چند در  این زبان‌ها از واژگان و اصطلاحات فارسی استفاده نمی‌گردد اما از لحاظ مفهوم و محتوی ریشه در فرهنگ، باورها، حکمت و اندیشه ایرانی دارند به همین دلیل نباید در عرض زبان و ادبیات فارسی یا مسقل و متمایز از آن نگریسته شوند بلکه باید آثار ارزشمند این قومیت‌ها به واسطه اهل فن به زبان فارسی روز ترجمه و تفسیر شوند تا ضمن گسترش دامنه ادبیات فارسی موجب معرفی اقوام مختلف به یکدیگر و منجر به انسجام ملی بیشتر شود. شرح و تفسیر آثار برجسته ادبی، عرفانی و هنری ترکی، کردی، لری، لکی و غیره به فارسی و جذب و هضم آنها در این زبان  کار خطیر و ارزشمندی بوده  که تا کنون مورد بی‌توجهی قرار گرفته است. امیدوارم در همین فرصت فراهم شده از راه ارتباطی  پایگاه فارسی‌بان خبر این امر مهم مورد توجه عزیزان قرار گیرد.


عبدالرسول بهمانی
فارسی‌بان خبر

زبان و هویت ملی

قسمت اول؛
هویت ملی بر ساخته از ارزش‌هایی‌ست که نیاکان ما طی نسل‌های متوالی و قرون متمادی با آنها زندگی کرده و به آنها انس گرفته‌اند. این ارزش‌ها که عبارتند از: زبان و ادبیات، فرهنگ و باورها، آموزه‌های دینی، مفاخر ملی(چهره‌های ماندگار علمی، ادبی، فلسفی، سیاسی، اجتماعی، هنری و ورزشی )، هنر و معماری، اساطیر و افتخارات تاریخی؛ به منزله شناسنامه ملی ما بوده و در میان دیگر ملل جهان از این طریق شناخته می‌شویم. به همین دلیل کنار گذاشتن این مولفه‌ها از ذهن و زندگی ملتی که با آنها زیست کرده‌ و اُنسی ایجاد شده، غیر ممکن به نظر می‌رسد. اگر هم ممکن باشد، نه تنها فایده‌ای در بر ندارد، بلکه بسیار زیان‌بار خواهد بود. زیرا بحران فرهنگی هولناکی مانند بی هویتی را به دنبال خواهد داشت، و دیگر حاشیه امن و تکیه‌گاه ثابتی وجود ندارد تا با تکیه بر آن بحران‌ها و حوادث اجتماعی ناگوار را پشت سر بگذاریم و با موفقیت از آنها عبور کنیم. با سیری اجمالی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سرزمینمان در می‌یابیم که در تمامی حوادث خانمان برانداز اجتماعی مانند حمله اسکندر مقدونی و سقوط امپراطوری هخامنشیان، حمله مغول و تسخیر کشور و دیگر تهاجماتی از این قبیل؛ تمام عرصه‌های اجتماعی، سیاسی، نظامی و حتی اقتصادی به تصرف قوای مهاجم در آمده و دچار اضمحلال گردیده‌اند، مگر هویت ملی و فرهنگی ایران، که چون دژی مستحکم و تسخیر ناپذیر، به تصرف دشمن در نیامده، و در طول تاریخ تداوم پیدا کرده و از گزند دشمن در امان مانده است.  پس از هر بحران، ایران از این پایگاه دوباره جوانه زده، سر بر آورده، تجدید حیات نموده و موجودیت خود را به صورت کشوری مستقل به دست آورده است. اکنون به فراخور موضوع گفتگو (زبان و ادبیات فارسی) باید عرض کنم از بین عناصر مذکور بر سازنده هویت ملی، زبان و ادبیات نقش بی بدیلی در تداوم هویت ایرانی در طول تاریخ این کشور ایفا نموده است.
عبدالرسول بهمانی
فارسی‌بان خبر

دانشی‌مردی از میان ما رفت!

محمدعلی اسلامی نُدوشَن ، شاعر، منتقد، نویسنده، مترجم، حقوقدان، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ایرانی، در سومین روز از شهریور ماه سال ۱۳۰۳  در ندوشن استان یزد به دنیا آمد و در ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ در تورنتوی کانادا جان به جهان‌آفرین تسلیم کرد.
 شخصیت علمی دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن چندگانه و نتیجه عمر او پربار است، او ایران‌پژوه و ایران شناسی نجیب و شریف بود که عشق به ایران و وطن در تمام وجودش از جمله آثار قلمی و سخنرانی‌ها و گفتگوهایش پیداست.
وی بیشتر عمر خود را صرف مطالعه و تحقیق آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثار بی‌شماری از او بجا مانده است.
این دانشمند فقید در کنار آثار فراوان فرهنگی و ادبی، روزنامه‌نگاری بزرگ و آبروی روزنامه‌نگاری ادبی و فرهنگی ایران بود که افزون بر انتشار  فصلنامه "هستی" مقاله‌های بسیاری در مطبوعات و مجلات ادبی و فرهنگی چون "پیام نو"، "سخن"، "یغما"، "راهنمای کتاب"، "نگین"، "روزنامه اطلاعات" و "اطلاعات بین‌الملل" با نام خود و گاه با امضای مستعار "م. دیده‌ور" نوشته است که بیشتر آنها در مجموعه‌های گردآمده  منتشر شده است.

 از این دانشی‌مرد شریف در کنار تدريس و تربیت شاگردان بسیار و تالیف آثار گرانسنگ، خدمات دیگری از جمله بنیان‌گذاری ایران‌سرای فردوسی  به یادگار مانده است.
روحش به مینو در آرامش ابدی باد.
۷ اردیبهشت ۱۴۰۱   
محمدجعفر محمدزاده
فارسی‌بان خبر

به سبب درگذشت زنده یاد دکتر محمدعلی اسلامی‌ ندوشن بخشی از ارادت خالصانه‌اش به ایران و ایراندوستی از کتاب یگانگی در چندگانگی  را  باز نشر می‌کنیم.
فارسی‌بان خبر  درگذشت این ادیب، شاعر، محقق و پژوهشگر فرزانه را به تمامی دوست‌داران فرهنگ ایران زمین تسلیت می‌گوید.

 تداوم تاریخی ایران

ایران از زمان مادها تا به امروز چند بار تغییر مذهب، تغییر زبان، تغییر نظام حکومتی، تغییر استقلال و تغییر پهنه جغرافیایی داده است. پس چگونه می‌توان گفت که ادامه حیات تاریخی داشته؟ با این حال، می‌شود گفت که داشته است. چه، علی رغم این تغییرات یک رشته ادامه یابنده وجود داشته است که به منزله شريان تاریخ ایران بوده؛ گاهی قوی و گاهی ضعیف، ولی قطع نگردیده. نامش را هر چه می‌خواهید بگذارید. رشته ایرانیت، رشته منش ایرانی، رشته پنهانی حیات ملی"...

یک ایرانی یا پارسی دوره هخامنشی با ایرانی امروز،مثلاً ورامینی یا جهرمی،چه مشابهتی دارد؟هیچ.نه زبان،نه نژاد،نه مذهب،نه تفکّر؛با این حال چیزی هست.

این رشته بستگی با نژاد و خون ندارد، زیرا تازی نژادها و ترک‌نژادهای ایرانی کسانی هستند که چه بسا عیار ایرانیت آنها کمتر از آریایی‌تبارها نیست. چنانکه می‌دانیم، اختلاط نژادی در ایران زیاد صورت گرفته است، با یونانی و ترک و عرب و مغول...، در عین آنکه نتوان غلبه نوعی منش آریایی را در همه آنان انکار کرد. ولی در این‌جا بر نژاد تکیه نداریم. آنچه بر آن تکیه داریم، بیشتر فرهنگی است، که از روش زندگی و دین و آب و خاک و آمیختگی نسل‌ها، و اشتراک معتقدات، و تحمل جریان‌های مشترک تاریخی، و تأثیر از تلقین‌های ادبی خاص، و اشتراک سرنوشت، مایه گرفته است.

این رشته، ضامن ادامه حیات تاریخی ایران است. دلیلمان آن است که با همه گسیختگی‌ای که در تاریخ سیاسی و قلمرو جغرافیایی ایران پدید آمده،این رشته قلع نگردیده، بدین معنی که بر سر هم، و در نهایت امر، ایرانی‌ها مهاجمان خود را بیشتر ایرانی کردند، تا آنکه خود به رنگ آنان درآیند.

یگانگی در چندگانگی - ص ۱۸
فارسی‌بان خبر

رایو و مردم به پای هم جوان مانده‌اند

چهارم اردیبهشت روز رادیو است و برای نگارنده افتخار استکه چندسالی استدر رادیو ایرانکه عمری ۸۲ ساله دارد خدمت می‌کنم.

یک؛ در آغاز که صدای رادیو برای نخستین‌بار از طریق بی‌سیم به گوش مردم رسید کمتر کسی    می‌توانست پیش‌بینی کند که این رسانه تا این اندازه دیرپا و در میان مردم دوست‌داشتنی وپابرجابماند.   زمان گذشت و گذشت و فناوری گسترش پیدا کرد، و بسترهای رسانهزیاد و زیادتر شدند ومظاهر   پیشرفت به سرعت پا به  میدان گذاشتند و با همان سرعت دررقابت نفس‌گیر و گاه بی‌رحمانه صحنه را    به رقیبان واگذار می‌کردند و به سرعت جای خود را به فناوری‌های تازه و بسترهای نو می‌دادند؛ رقیبان    رادیو هم فراوان و هر روز فراوان‌تر می‌شوند، ولی رادیو و صدایی که همچنان هست، مانده است و   امواجش هر روز دوست‌داشتنی‌تر می‌شود و هنوز در میدان است؛ ماندگاری صدای رادیو گذشته از گوهر  صدا که راز و رمز ماندگاری را در خود نهفته دارد و بال و پر خیال انسان است یک دلیل مهم دیگر دارد و آن "مردمی بودن" است.
رادیو در ذات خود همراهی بی‌زحمت و ارزان است و صمیمیتی سیّال و سبکبال دارد که انسان آمیخته با آن و آموخته از آن  را رها نمی‌کند؛ برای انسانِ عصر شتابان توسعه‌ی فناوری و سرگردان و محاصره در سختی و سردی آهن و سیمان و حیران از سرعت چرخهای صنعت که گوش‌ و هوش خود را در معرض آزار و فرسایش می‌‌بیند  و در جهانی که یکپارچه رسانه شده است و رسانا، بهترین مونس و همراه رادیو است که هنوز هم بی دغدغه‌ی کار و گذشت زمان به آن تکیه می‌کند و با آن دمخور است و از آن آگاهی می‌جوید. و این‌چنین است که رادیو و مردم به پای هم جوان مانده‌اند و همچنان تاریخ سازند و برای هم خاطره می‌‌سازند.
دو؛ روز رادیو را امسال در حالی ارج می‌گذاریم که در سیاست‌های اعلام شده از سوی ریاست محترم سازمان صدا وسیما بارقه‌های امید در بازتعریف ماموریت‌ها و اهداف این سازمان بزرگ به گوش می‌رسد.
 آنچه در برنامه "افق تحول رسانه" پیداست و امیدواری ایجاد کرده است، بازتعریف دقیق و شفاف از کارکرد رسانه ملی یعنی "رسانه مردم بودن" است؛ برای این مهم، بی‌گمان رسانه‌ای که  در سابقه و علاقه مردم صفتی ویژگی‌ای دارد و در تلخ و شیرین روزگار همراه آنان بوده، می‌تواند با تقویت و بازتولید توان و تجربه‌ی آموخته همکاران کوشا و پرتلاش، کارکرد اصلی و اصیل خود را در تحقق اهداف اعلام شده با کوشایی و تعهد به انجام برساند و در ایفای این هدف متعالی، همراهی صمیمی و قابل اعتماد باشد.

محمدجعفر محمدزاده
مدیر رادیو ایران
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
فارسی‌بان خبر



یک؛ قدر در قرآن به چند معنی به کار رفته، اما نزدیکترین معنای آن به شب قدر، تقدیر کردن، ارزش گذاری‌کردن، اندازه‌گیری و زمان معین است.
قدر در سه مورد در سوره قدر به کلمه‌ی شب اضافه شده است یعنی شبی که درآن تقدیر می‌شود و یا اندازه و ارزش هر چیز معین می‌شود و شبی که آیات قرآن در باره‌ی  آن توضیح می‌هند.
نخست برگردان ساده و روان سوره قدر را بخوانیم:
به نام خدای بخشنده و مهربان
ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم/وتو چه می‌دانی که شب قدر چیست؟/شب قدر از هزار ماه بهتر است/در آن شب فرشتگان و روح به اجازه پروردگار برای هر کاری نازل می‌شوند/شبی که تا سپیده دم سلامت است.

 چند نکته راجع به این سوره:
می‌دانیم که قرآن یک بار به تدریج و در مدت ۲۳ سال و یک بار دیگر به صورت دفعی و کلی بر قلب پیامبر اکرم (ص) نازل شده است و علاوه‌بر محتوای این سوره که شاهد  نزول دفعی قرآن است در سوره طه آیه ۱۱۴ خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: ولا تَعجَلْ بالقرآنِ مِنْ قَبْلِ اَنْ  یُقْضی اِلیْکَ وَحْیهُ. یعنی: برای قرائت قرآن پیش از اتمام وحی عجله مکن.
از این کلام می‌فهمیم که پیامبر(ص) آگاهی کلی بر مفاهیم قرآن داشته است که مربوط به همان نزول دفعی در شب قدر است.
دو؛ عبارت و «ما اَدْرائکَ» از ادبیات رایج قرآن است و در قرآن در جایی که قصد بیان امر مهمی است که
فهم عادی انسان از درک آن عاجز است بکار  رفته است. یعنی تو چه می‌دانی؟ اما با این وجود  کاَنَّه می‌خواهد بگوید: با اینکه تو نمی‌توانی درک کنی اما نشانه‌هایی از آن را برای تو بازمی‌گویم، و از آیه سه به بعد چیزهایی و نشانه‌هایی برای فهم انسان  بیان می‌کند:
الف؛ برتری شب قدر بر هزار ماه،
هزار ماه یعنی حدود ۸۴ سال، چگونه ممکن است شبی برتر از این همه سال باشد در حالی که طبیعتاً در هر سال یک شب قدر وجود دارد؟ پاسخ علامه طباطبایی این است: منظور برتری شب قدر بر سالهایی است که شب قدری نداشته باشند.
ب؛ در شب قدر فرشتگان و روح به اجازه پروردگار برای هرکاری نازل می‌شوند. و در اینجا دو پرسش پیش می آید:
۱.آیا شب قدر مربوط به زمان پیامبر(ص) بوده و تمام شده است؟ ۲. آیا روح از گروه ملائکه است یا جدای از ملائکه است؟
پاسخ نخست: فعل بکار رفته (تَنزّلُ ) مضارع است و نمی‌تواند به گذشته مختص باشد بلکه حال و آینده را هم در بر می‌گیرد و می‌فهماند که شب قدر در هر سال تکرار می‌شود و تکرار شب قدر و نزول ملائکه علاوه بر حکمت خداوند دلایلی دارد که بحث گسترده‌ای دارد و در جای خود می‌شود  بدان پرداخت.
 پاسخ پرسش دوم؛ گرچه روح امر عظیم خداوند و از فرشتگان(شاید جبرئیل) است ولی به جهت تعظیم  مقام و منزلت و مأموریتی که دارد با تفکیک و در کنار ملائکه مقامش شناسانده شده است. در جاهای دیگر از جمله در آیه ۳۸ از سوره نبأ هم اینگونه آمده و در اصطلاح اهل منطق اِذاِجْتَِمعا اِفْتَِرقا. بر این پایه هرگاه دو اسم با معنی نزدیک به هم کنار هم بیایند ناگزیر باید تفاوتی بین آن دو باشد.
ج؛ شب قدر تا سپیده‌دم سلام و تحییّت است و این‌هم ویژگی دیگر این شب و از ارزشهای آن است.

سه؛ دلیل قرآنی دیگر بر اینکه شب قدر در ماه رمضان است،  آیه‌های ۱۸۵ از سوره بقره و  ۳ از سورهٔ دُخان است که می‌فرماید: قرآن در شب مبارکی که در ماه رمضان واقع است  نازل شده است.
 و دیگر اسناد معتبر از معصومین (ع )بر وجود

شب قدر در ماه رمضان و به ویژه روایت شریف امام جعفر صادق (ع)که می‌فرماید: مقدرات عالم  در شب نوزدهم تعیین، در شب بیست و یکم تحکیم و در شب بیست و سوم قطعی می‌شوند. این روایت هم  به ما می‌آموزند که شب قدر با اوصافی که در این سوره است در ماه رمضان و در شبهای مورد نظر واقع است.

  محمدجعفر محمدزاده  

mjmohammadzadeh@